روزنامه فرهيختگان در شماره شنبه 28 فروردين در يادداشتي به قلم مهدي مطهرنيا تحليلگر مسائل بينالملل، نوشت: آنچه در بافت موقعيتي كنوني ديده ميشود تلاش بيشائبه و پرهزينه رياض با عقبه تحركات صهيونيستي در منطقه به حفظ بخشي از تئوري جنگ نامتعادل عليه ايران در زمانهاي است كه اساسا جبههبنديهاي سياسي در جهان در حال تغيير و تحول بسيار شگرفي به سر ميبرد.
اين يادداشت در ادامه مي افزايد: آمريكا در حال باز تعريف شركاي استراتژيك خود است. اين قدرت جهاني سياست خارجه خود را از وضعيت ماقبل دورانگذار به وضعيت جديدي تغيير داده است. بازيگران درجه دوم يعني قدرتهاي بزرگ جهاني در كنار اين ابرقدرت، جايگاه خود را تا حدود زيادي مورد شناسايي قرار دادهاند و با وجودي كه قدرتهاي شرقي همچون مسكو و پكن هنوز در گزارههايي سر تقابل با آمريكا را مطرح ميكنند اما در عمل نقش جهاني ايالات متحده براي حفظ امنيت بينالمللي را پذيرفتهاند.
قالب 1+5 نشاندهنده شكلگيري دنياي تك-چندقطبي به جاي دنياي دوقطبي در نظام بينالملل است و در اين گذار است كه ما شاهد ايجاد نوعي همگرايي بيشتر ميان قدرتهاي بزرگ و ابرقدرت بازمانده از متن قبلي تاريخ در نظم كنوني جهاني و نظام آينده بينالملل هستيم.
نظم كنوني پر آشوب است؛ بحرانزا و بحرانزي است و در درون اين بينظمي بس آشوبناك نظم پنهاني در حال شكل گرفتن است. استراتژيستهاي پيشرو اين نظم پنهان را درك كردهاند و ميدانند كه تحولات به سمت يك زايش بزرگ تاريخي پس از واقعه يازده سپتامبر در حال حركت است. آمريكا ديگر اروپا و قدرتهاي بزرگ اروپايي مانند فرانسه، آلمان و انگليس را شركاي استراتژيك خود نميداند. شركاي استراتژيك آينده ايالات متحده آمريكا عبارتند از كانادا، ژاپن، كره جنوبي، ايران و استراليا.
اين 1+5 پيراموني است كه محاط بر محيط 1+5 دروني خواهد بود كه عبارتند از آمريكا و پنج قدرت بزرگ جهاني. نگراني استراتژيستها و تئوريسينهاي رژيم صهيونيستي چه در تلآويو و چه در نيويورك از آن است كه در آينده ايران و ايالات متحده آمريكا در منطقه به شركاي استراتژيك تبديل شوند و باگذر زمان از منطق كنوني در آينده اساسا جايي براي اسرائيل حتي از منظر سرزميني در جغرافياي خاورميانه نماند. اين است كه هنري آلفرد كيسينجر، تئوريسين يهوديالاصل آمريكايي كه پير دير اين معنا است به خوبي اين معنا را درك كرده و حتي سخن از مرگ اسرائيل در آينده را به ميان آورده است.
از جهتي پايتختهاي بسياري از كشورهاي عربي كه حدود سه دهه است پس از شكلگيري شوراي همكاري خليج فارس تمام همت ديپلماتيك و سپس سرمايه عملياتي خود را عليه ايران بسيج كردهاند، هماكنون با يك تحرك سياسي در ايران مبتنيبر خواست ملت در سال 1392 و انعكاس آن در هفت اسفند 1394 بسيار ناراضي و شتابآلوده تحركات ديپلماتيك و عملياتي خود را افزايش ميدهند.
رجزخوانيهاي عربستان در پشت مرزهاي ايران از يك سو و تلاشهاي ديپلماتيك اين كشور از سوي ديگر، زمينهپرور و زمينهساز همين معناست.
آمريكاييها تلاش داشتند در تئوري جنگ نامتعادل عليه ايران در قبل از برجام زمينههاي ايجاد يك انزواي بينالمللي و منطقهاي را فراهم كنند. اسلام هراسي در بعد بينالمللي و ايران هراسي در بعد منطقهاي چنين رويكردي را تعريفپذير ميكرد.
اكنون اسلام هراسي با شكست روبهرو شده است؛ اوباما بهعنوان رئيسجمهور و رهبر ايالات متحده آمريكا رسما اعلام كرده است كه ايران دشمن استراتژيك آمريكا نيست و خطر و تهديد بزرگ براي امنيت بينالملل، تروريسم و افراطگرايي است. ائتلاف ضداسلامي ديگر حضور ندارد و جاي خود را به ائتلاف ضدتروريسم و انحراف از جهان اسلام داده است.
آمريكا برجام را پذيرفته است و تلاش دارد تمام چالشهاي اقتصادي كه براي ايران به وجود آورده است را آرام آرام كاهش دهد. اگر صداي واحدي از تهران به گوش رسد، آمريكاييها به دنبال ايجاد يك ژاپن در آسياي جنوب غربي هستند.
همانطور كه ژاپن در آسياي جنوب شرقي بهعنوان يك كشور مستقل پيشرو پذيرفته شد، به اعتقاد من آمريكا يا حداقل بخش مهمي از استراتژيستهاي آمريكايي به اين باور رسيدهاند كه بايد نقشي همچون ژاپن از منظر استراتژيك در آسياي جنوب غربي ايجاد كرد. ادراك اين معنا توسط آنها و نگراني سران حاكم بر رياض موجب شده اكنون با تمام دلارهاي نفتي خود به ميدان بيايند و ائتلافي براي تقابل با ايران تشكيل دهند. اينجاست كه ايران بايد زمينههاي صبوري را فراهم كرده و در عين صلح و سلام، قاطعانه عمل كند.