٣٧ سال پیش نیز مردانی از همین تبار در برابر دژخیمانی که این مرزوبوم را ملک طلق خود گمان بردند، ایستادند و خون سرخشان را فدای خاک زمردگون این وطن کردند. یکی، دو سالی پس از آن بود که دلیرمردمان ایرانی، شجاعانه و جوانمردانه در آزمونی دیگر، این سرزمین مینوی را از ذهن و دهان جهان خواران و نمایندگان منطقه ای آنها بیرون کشیدند تا این وطن اهورایی بماند و بماند و بماند. تا مردم در آسایش و آرامش در وطنشان زندگی کنند و این جریان تا زندگی هست، ادامه دارد.
٧٠ سال پیش از انقلاب نیز، عارف قزوینی، شاعر و ترانه سرای عصر مشروطه چنین سروده بود:
«از ابر کرم خطه ری رشک ختن شد» و بعد یادی کرده بود از مردان شهیدی که کار را به «حکومت قانون» و «رسیدن به آزادی» و تأسیس «مجلس شورا» کشیدند و گفته بود: «از خون جوانان وطن لاله دمیده، از ماتم سرو قدشان سرو، خمیده» و تا پایان تصنیف درد شهیدان رهایش نکرده بود و آخر به خود نهیب زده بود: «اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است».
داستان، یک داستان است که تکرار می شود. «سیاوش» در عین مظلومیت، تنها داشته خود یعنی خون و جانش را می دهد تا اهریمن و تورانیان را بتاراند و از خونش، لاله های داغدار بر خاک می روید. بهار نزدیک است، خون سیاوش ها می جوشد و از خاک، کران تا کران لاله خواهد رست. به قول «ابتهاج»:
بهارا! بنگر این خاک بلاخیز
که شد هر خاربن چون دشنه خون ریز
بهارا بنگر این کوه و در و دشت
که از خون جوانان لاله گون گشت
بهارا دامن افشان کن ز گلبن
مزار کشتگان را غرق گل کن
دگربارت چو بینم، شاد بینم
سرت سبز و دلت آباد بینم/روزنامه شرق