دنیای اقتصاد- در واکنش به سقوط نرخ زاد و ولد در کشورهای مختلف، بسیاری از سیاستمداران بهدنبال تخصیص منابع مالی به منظور اجرای سیاستهایی هستند که به افزایش تمایل زنان به فرزندآوری منجر شود.
بهعنوان مثال، دونالد ترامپ وعده داده است که در صورت بازگشت به کاخسفید، پاداشهایی را به این منظور در نظر خواهد گرفت؛ کرهجنوبی نیز در حال بررسی پرداخت نقدی به ارزش ۷۰هزار دلار به ازای هر فرزند است. اما اغلب این تلاشها به دلیل درک نادرست سیاستگذاران از ریشه این معضل، به احتمال زیاد شکست خواهد خورد.
از منظر نشریه اکونومیست، نگرانی دولتها قابلفهم است. نرخ باروری تقریبا در همه دنیا نزولی است و کشورهای ثروتمند با کمبود شدید موالید مواجه هستند. در کشورهای پردرآمد، زنان به طور میانگین در طول عمر خود تنها ۱.۶فرزند به دنیا میآورند. در تمام کشورهای ثروتمند، نرخ باروری پایینتر از نرخ جایگزینی جمعیت یعنی ۲.۱ است؛ نرخی که در آن، در صورت صفر بودن مهاجرت، جمعیت یک کشور پایدار میماند. افت این نرخ طی یکدهه گذشته سریعتر از انتظار جمعیتشناسان بوده است.
این تحولات جمعیتی به تغییرات عمیق اجتماعی و اقتصادی منجر خواهد شد. نرخ باروری ۱.۶ به معنای آن است که صرف نظر از میزان مهاجرت، جمعیت هر نسل نزدیک به یکچهارم کوچکتر از نسل قبل خود خواهد بود. تصمیم به فرزندآوری یک تصمیم شخصی است و باید به همین صورت باقی بماند، اما دولتها نیز باید به تحولات سریع جمعیتی توجه کنند. جوامعی که با معضل پیری و کاهش جمعیت روبهرو میشوند، ممکن است پویایی و اقتدار نظامی خود را از دست بدهند. آنها قطعا با کابوس بودجهای نیز مواجه میشوند؛ زیرا مالیاتدهندگان مجبورند تلاش کنند تا هزینه مستمری و درمان گروه بزرگی از سالمندان را تامین کنند.
بسیاری از سیاستهای طرفدار فرزندآوری، اهداف ارزشمندی را دنبال میکنند. بهعنوان مثال، پرداختهای نقدی به والدین فقیر، فقر کودکان را کاهش میدهد. با این حال، دولتها اگر تصور میکنند که توانایی افزایش نرخ باروری را دارند، حتما در اشتباه هستند. اولا، چنین سیاستهایی بر پایه «تشخیص نادرست» دلیل کاهش جمعیت بنا شده است. ثانیا، هزینهای که ایجاد میشود بیش از منافع مشکلاتی است که قرار است حل شود. یکی از فرضهای رایج آن است که افت نرخ باروری ناشی از تصمیم زنان شاغل به تعویق زمان فرزندآوری است. این باور که زنان شاغل زمان کافی برای فرزندآوری به تعداد دلخواهشان را ندارند، جهتگیری سیاستی دولتمردان را به سمت ارائه معافیتهای مالیاتی و حمایتهای یارانهای برای پوشش هزینههای نگهداری کودک، سوق داده است. به اینترتیب، استدلال میشود که دیگر این زنان مجبور نخواهند بود میان خانواده و کار، یکی را انتخاب کنند.
داستان اصلی
اما این داستان اصلی نیست. زمان فرزندآوری زنان تحصیلکرده نسبت به گذشته واقعا افزایش یافته، اما این افزایش اندک است. در آمریکا، سن میانگین به دنیا آوردن فرزند اول در میان زنان تحصیلکرده از ۲۸سال در ۲۰۰۰ به ۳۰ سال افزایش پیدا کرده است. تعداد فرزندان این زنان تقریبا مشابه همتایان یک نسل قبلشان است. در مقابل، قسمت عمده کاهش نرخ باروری در کشورهای ثروتمند در میان زنان جوانتر و فقیرتری رخ داده است که زمان فرزندآوری خود را به تاخیر انداخته و در نتیجه در مجموع فرزند کمتری دارند. بیش از نیمی از کاهش نرخ باروری از سال ۱۹۹۰ مربوط به سقوط فرزندآوری در میان زنان زیر ۱۹سال بوده است. دلیل این امر ورود تعداد بیشتری از این زنان به کالج است. حتی کسانی که بعد از اتمام دوره دبیرستان، ادامه تحصیل را کنار میگذارند، دیرتر مادر میشوند. در سال ۱۹۹۴، میانگین سن زنان بدون مدرک دانشگاهی که برای اولینبار مادر میشدند، ۲۰سال بود.
اما امروز حدود دو سوم زنان بدون مدرک در دهه سوم زندگی خود هنوز فرزندی ندارند. برخی سیاستمداران ممکن است به این بهانه، زنان بسیار جوان را به عنوان جامعه هدف سیاستهای تشویق فرزندآوری درنظر بگیرند. آنها همچنین ممکن است براساس شواهد به این نتیجه برسند که زنان فقیرتر پاسخ بهتری به مشوقهای مالی میدهند. اما تمرکز بر زنان جوان و فقیر بهعنوان گروه هدف، هم برای آنها و هم برای جامعه، تبعات ناخوشایندی دارد. بارداری در نوجوانی با فقر و مشکلات سلامتی مادر و کودک، نسبت مستقیم دارد. ارائه مشوق به این گروه میتواند دههها تلاش برای مهار بارداری ناخواسته نوجوانان و تشویق زنان به تحصیل و کار را از بین ببرد. این تلاشها به همراه برنامههای بهبود برابری جنسیتی از بزرگترین دستاوردهای حوزه سیاستگذاری عمومی در دوران پس از جنگ جهانی دوم به شمار میرود.
برخی دولتهای غیرلیبرال مانند مجارستان و روسیه ممکن است چنین پیشرفتهایی را نادیده بگیرند، با این حال آنها نیز در عمل با یک مشکل عمده مواجه هستند، زیرا به نظر نمیرسد مشوقهای پرهزینه دولتی به افزایش قابلتوجه فرزندآوری منجر شده باشد. سوئد برنامهای سخاوتمندانه برای تسهیل نگهداری کودکان دارد، اما نرخ باروری کل در این کشور کماکان تنها ۱.۷ است. مبالغ هنگفتی برای تشویق به فرزندآوری موردنیاز است و پرداختهای نقدی معمولا شامل همه تازه متولدان (حتی آنهایی که بدون مشوق هم به دنیا میآمدند) میشود. در نتیجه برنامههای حمایت از فرزندآوری در لهستان و فرانسه به ازای هر تولد جدید، یک تا ۲میلیون دلار هزینه ایجاد میکند. تنها بخش کوچکی از این کودکان در آینده به اندازه کافی مولد خواهند بود تا بتوانند این هزینه را جبران کنند.
پس دولتها چه کاری میتوانند انجام دهند؟ مهاجرت نیروی کار ماهر میتواند این شکاف بودجهای را پر کند، اما نه برای مدتی نامحدود، چون نرخ باروری در سراسر جهان رو به کاهش است. بنابراین، اکثر اقتصادها مجبور خواهند بود خود را با تغییرات اجتماعی تطبیق دهند و دولتها موظفند این مسیر را هموار کنند. دولتهای موسوم به رفاه نیاز به تجدیدنظر دارند: افراد مسنتر مجبور خواهند بود تا سن بیشتری کار کنند تا فشار به بودجه عمومی کاهش یابد. توسعه و بهکارگیری فناوریهای جدید باید تشویق شود. این رویکرد میتواند با بهبود رشد بهرهوری در بخشهای مختلف اقتصادی و ارتقای نظام مراقبت از سالمندان، عبور از دوره گذار جمعیتی را آسانتر کند. فناوریهای نوین خانگی میتواند به یاری والدین بیاید، همانطور که در میانه قرن بیستم، ماشینهای ظرفشویی و لباسشویی این نقش را بازی کردند. در مقایسه، سیاستهای حمایت از فرزندآوری از نظر اقتصادی پرهزینه و از نظر اجتماعی اشتباه هستند.