این روزها با وارد شدن آحاد جامعه به بازار سهام و افزایش شدید قیمتها نگرانیهای زیادی در معاملهگران درخصوص ترکیدن حباب احتمالی بورس وجود دارد. حتما شما هم در اخبار و مصاحبهها شنیدهاید که بسیاری از کارشناسان و حتی تعدادی از مسوولان سابق سازمان بورس بر طبل حبابی بودن بورس تهران میکوبند و نگران از بین رفتن سرمایههای مردماند.
بهرغم اینکه در شرایط فعلی نیز هنوز شرکتهای ارزشمندی وجود دارند که در محدوده ارزش ذاتی خود یا کمتر معامله میشوند، باید قبول کرد که بخشی از سهام که با سیل نقدینگی رشد کردند نه سودآوری قابل ملاحظهای نسبت به رشد قیمت خود داشتهاند و نه داراییهایی دارند که این رشد قیمت را توجیه کند. بنابراین درصورت اصلاح بازار، خریداران آماتوری که بدون طی کردن آموزشهای مورد نیاز، دیرتر از دیگران سوار بر امواج نقدینگی شدهاند احتمالا بازندگان اصلی این قمار خواهند بود.
در شرایط فعلی اگر حتی اصلاح کوچکی در بورس بخواهد اتفاق بیفتد، که طبیعی هم هست، اما جو روانی منفی پیرامون حبابی بودن بازار، ترس عظیمی به دل سرمایهگذارهای آماتور میاندازد و میدانید که همین ترس باعث عرضههای سنگینتر و نهایتا ریزش بسیار عظیمی خواهد شد.
اما در این صورت آیا میتوان همه تقصیرات را به گردن افراد تازهوارد در بورس انداخت؟ افرادی که بهدنبال راهی برای حفظ ارزش داراییهایشان ناشی از تورم لجام گسیخته در کشور به اینسو و آنسو میزنند؟! به گمان نویسنده با تجربه سالها حضور در بازارهای مالی داخلی و بینالمللی قطعا در این شکست سهم مسوولان بورس کمتر از سهامداران ناآگاه نیست و بخشی از راهحل این مشکل را در عدمتوسعه یافتگی بورس تهران در مقایسه با سایر بازارهای جهانی باید جست. در بازاری که خبری از ابزارهای نوین مالی نیست که سالهای سال مورد استفاده قرار گرفته و کارآییشان به تجربه به اثبات رسیده است یا اگر هم هست آنچنان با محدودیتهای عجیب و غریب و نامانوس گره خورده که برای همگان قابل درک و استفاده نیست و اقبالی به آنها نمیشود، طبیعی است که شاهد رخ دادن چنین آشفتگیهای گاه و بیگاهی باشیم.
در این مقاله به ضرورت ایجاد سازوکارهایی میپردازیم که جلوی ایجاد حباب احتمالی را میگیرد و از سرمایههای مردم و کلیت بازار سهام حمایت میکند. این سازوکار دو سمت دارد؛ سمت سرمایهگذار و سمت قانونگذار. در سمت سرمایهگذار همانطور که گفتیم بخشی از مشکل به آموزش ندیدن و آگاهی نداشتن سرمایهگذاران برمیگردد. سرمایهگذارانی که قدرت تحلیل اصولی را ندارند و به اشتباه تحتتاثیر جو مثبت بازار سهام ضرردهای را میخرند و قیمتش را با پمپاژ نقدینگی به شکل حبابگونهای بالا میبرند و بعد با یک اصلاح کوچک دست به فروش سنگین سهمهایشان میزنند و بورس را به زمین میکوبند. حالا سوال اینجاست که چرا ما از تجربه موفق سایر کشورها الگو نگیریم؟ در کشورهای اروپایی کارگزاریها اجازه ندارند برای کسی که آموزش ندیده و دانش کافی ندارد، افتتاح حساب کنند. سهامدارانی که مدتها انتظار میکشند تا کار احراز هویت آنها در سامانه سجام انجام شود و کد معاملاتی بگیرند، چرا نباید کمی بیشتر صبر کنند یک دوره آموزشی هرچند مختصر و مفید را نیز بگذرانند و بعد وارد بورس شوند؟ آیا همانطور که پلیس راهنمایی رانندگی از رانندگی افراد بدون گواهینامه جلوگیری میکند، سازمان بورس نمیتواند همین سازوکار را پیاده کند؟ آیا ضرری که سرمایهگذاران در بورس به خودشان، دیگران و آبروی بورس مملکت میتوانند وارد کنند کمتر از ضرری است که کسی با خودرویش در خیابان به دیگران میزند؟
اما در سمت قانونگذار، ما سالهاست که نیاز به مکانیزمی اثربخش تحت عنوان فروش استقراضی برای بورس تهران داریم اما همچنان بعد از سالها بحث و بررسی، فروش استقراضی در حد یک حرف باقی مانده و در عمل سرمایهگذاران از آن استفادهای نمیکنند. شاید دلیل این امر این باور غلط باشد که مکانیزم فروش استقراضی را بهدست آوردن سود از ضرر دیگران میداند یا این شیوه را باعث کاهش قیمت سهام شرکتهای ارزشمند جلوه میدهد اما هم مطالعات علمی دانشگاهی و هم تجربیات بورسهای بینالمللی نشان میدهد، فروش استقراضی کارآیی بازار و عمق بازار را افزایش خواهد داد.
اجازه بدهید تعریف کنیم فروش استقراضی چیست. در فروش استقراضی بهطور ساده سرمایهگذار نسبت به فروش یک دارایی در قیمتهای بالا اقدام میکند با این امید که مجددا همان دارایی را پس از افت، در قیمتهای پایینتر خریداری کند و سود از محل کاهش قیمت یک دارایی شناسایی خواهد شد. عموما سرمایهگذاری که از این شیوه استفاده میکند یا اصطلاحا موقعیت فروش اتخاذ کرده مالک دارایی نبوده و آن را از سایر سرمایهگذاران قرض خواهد گرفت. مثلا فرض کنید شما پیشبینی میکنید قیمت سکه یک میلیون تومان ارزان خواهد شد. میتوانید ۱۰۰ عدد سکه قرض بگیرید و سریع بفروشید، بعد که هر سکه یک میلیون تومان ارزانتر شد ۱۰۰ سکه بخرید و قرض تان را پس دهید. این وسط شما ۱۰۰ میلیون تومان سود کردهاید.
ریسک این سرمایهگذاران این است که برخلاف انتظار آنها قیمت به جای کاهش، افزایش یافته و آنها مجبور شوند در قیمتهای بالاتری مجددا دارایی را بخرند. بهرغم اینکه سود این دسته سرمایهگذاران در افت قیمتهاست، این موضوع لزوما به معنای ضرر مابقی سرمایهگذاران دیگر نیست. بهعنوان مثال در شرایطی که سهمی بیش از ارزش ذاتی آن در بازار قیمت خورده است، سرمایهگذاران هوشمند دیگر تمایلی برای خرید آن در قیمتهای بالا نخواهند داشت. در این شرایط سرمایهگذاران میتوانند با استفاده از مکانیزم فروش استقراضی موقعیت فروش اتخاذ کرده و از افت قیمت این سهام به ارزش ذاتی آن سود برند و پس از افت قیمت، مجددا سرمایهگذارانی که قیمت را ارزنده میبینند میتوانند وارد بازار شده و سهم را به میزان ارزش واقعی خود خریداری کنند.
بنابراین همانگونه که ملاحظه شد این مکانیزم باعث میشود سهامی که حباب دارند شناسایی شده و به سرعت به قیمتهای تعادلی خود بازگردند. اگر بورس تهران به چنین مکانیزمی مجهز بود، قاعدتا مدتها پیش، از پمپاژ نقدینگی به سهمهای بعضا زیانده جلوگیری میشد و اکنون به جای خوشحالی از جذب نقدینگی جدید به بازار، نگرانی از بابت بزرگتر شدن این حبابها نبود! بهعنوان نتیجهگیری باید گفت، استفاده از این مکانیزم باعث میشود چه در شرایط صعود قیمتها و چه در نزول، بورس همچنان محل جذابی برای سرمایههای سرگردان جامعه باشد و عمق بازار را افزایش خواهد داد. اجرای این مکانیزم به خودی خود احتمال رخ دادن حبابهای سنگین در سهام را کاهش داده و با درنظر گرفتن چشم اندازی وسیع تر، این در نهایت به نفع جامعه سهامداران ایرانی خواهد بود. یادمان باشد ریزش بازار سهام سه عارضه سنگین برای همه خواهد داشت:
۱: از بین رفتن سرمایههای تعداد زیادی از مردم
۲: سایر سرمایهگذارها پولشان را از بورس بیرون میکشند و این سیل نقدینگی به سایر بخشهای مملکت مثل دلار و طلا و ملک سرازیر میشود و عواقب شدید تورمی خواهد داشت.
۳: اعتماد مردم به بورس از بین خواهد رفت و این مشکل بزرگی خواهد بود، چراکه تا سالها بعد هم دیگر نمیتوان از بورس بهعنوان محلی برای جذب سرمایه و کنترل نقدینگی استفاده کرد.
امید است که با همت متولیان امر و رئیس محترم جدید سازمان بورس، بهزودی شاهد به حداقل رسیدن چنین مشکلاتی در بورس تهران و رقابتیتر شدن آن در مقایسه با بورسهای منطقهای و جهانی باشیم.