همه نگاهها در اقتصاد به خروجی ها در اعداد و ارقام است. اینکه تورم چقدر شد؟ تراز تجاری چقدر تغییر یافته؟ چه میزان اشتغالزایی شده؟ و...گاه همین آمارها بر روی کاغذ، بزک می شوند و همین آمارهای بزک شده مبنای فعالیتهای انتخاباتی و وعده ها و ... می شوند.
خبرگزاری تسنیم- مریم سلیمی، وقتی یک تصمیم اقتصادی گرفته می شود معلوم نیست دامنه های آن تا چه میزان بر وضعیت اقتصادی ، اجتماعی و حتی جایگاه اجتماعی افراد یک جامعه اثر می گذارد و مشخص نیست که واقعا در زمان اخذ آن تصمیم تا چه حد این ملاحظات مدنظر گرفته است. این تصمیم هرچه که باشد و در زمان هر دولتی که اخذ شده باشد، مهم نیست. مهم این است که این تصمیمات، آثار خود را بر زندگی تک تک افراد حقیقی و حقوقی این جامعه برجا می گذارد و در نهایت آنها را به رفتارها و تصمیم هایی می رساند که زیر سایه یک اقتصاد با ساختار بیمار و سیاستگذاریها و تصمیمات آنی شکل می گیرند، تصمیمهایی مانند ادامه فعالیت اقتصادی، تعدیل نیرو، مقروض شدن بیشتر به بانکها و ... .
گاه برای بیان یک مسأله ناچاری به دنبال قالبهای مختلف خبری بگردی، در نهایت نیز می بینی نه یادداشت، نه مصاحبه، نه گزارش و نه... هیچ قالب محتوایی دیگری جواب کارت را نمی دهد. اینجاست که آرزو می کنی کاش سبک خبری به نام «طرح مسأله» بود که در قالب و سبک آن هر طور که می خواستی از مسائل سخن بگویی بی آنکه نگران باشی، هرم وارونه می نویسی یا تاریخی یا تاریخی همراه با لید و ... .
اکنون این مطلب هرقالب محتوایی و هر سبکی که داشته باشد در پی طرح مسأله ای است که آنقدر تکرار شده که موضوع آن نخ نما شده است. تاکنون گزارشگران و خبرنگاران بسیاری سخن مردم را به گوش مسئولان رسانده اند و از وضعیت نابه سامان اشتغال گفته اند.گاه خود این خبرنگاران را همسان دیگر بخشهای جامعه با تغییر یک مدیر تعدیل شده اند و در آستانه عید، کاخ آرزوهایشان و خانه امن ذهنی شان فرو ریخته و باز همه چیز می شود غم نان. «از انسانی که تویی قصه ها توانم گفت، غم نان اگر بگذارد».
فوق لیسانس ادبیاتی که خانه نظافت می کند
ب ن، حدودا 37 ساله است. زن جوان متأهلی که روزگار اقتصادی و معاش بر او سخت گرفته است. فوق لیسانس ادبیات فارسی دارد. مترجمی نیز گاهی انجام می دهد. سالها مدرس حق التدریس دانشگاه بوده ولی اکنون می گوید دیگر حق التدریس ها آنقدر پایین است که دیگر جواب زندگی ام را نمی دهد.
با اینکه متأهل است ولی عملا چرخ زندگیشان نمی چرخد. بارها کوشید زیر سایه ادبیات فارسی، نان به خانه برد ولی دیگر انگار سخن گفتن از شاهنامه و سعدی و آثار مفاخر این سرزمین، پاسخگوی دغدغه های معیشتی نیست.
اکنون به ساعتی 12 هزار تومان نظافت خانه پناه آورده است. می گوید : حق التدریس دانشگاه ناچیز است. دیگر نمی توانستم درس دهم. برای ترجمه هم نه تمرکز لازم را دارم و نه دیگر درآمدی دارد.
کمی ناراحتی جسمی دارد، به بدی حال روحی اش، بدی حالی جسمی اش نیز اضافه شده است.
نه تنها نظافت خانه که در مهمانی ها حاضر می شود و به پذیرایی از میهمانان می پردازد. می گوید آشپزی ام نیز خوب است مهمان داشتید بگویید بیایم آشپزی کنم.
زندگی اش را سخت می گذراند ولی به قدرت بازویش و مزد دستش را می گیرد.
در لابه لای کارهایش، به جای زمزمه اشعار، زمزمه غمها و مشکلاتش را دارد. با اینکه جوان است ولی خط های صورتش عمیق تر از سنش شده اند.
از این خانه به آن خانه. چون گلوله برفی خستگی هایش بزرگتر و بزرگتر می شود و انگار او نیز در این فضای اقتصادی راکد، سرنوشت محتومش را پذیرفته است.
می گوید خیلی سعی کردم در شرکتهای مختلف کار کنم، هنوز تازه پا نگرفته، من و بسیاری دیگر را تعدیل می کنند. امر تعدیل نیرو اکنون به یک سنت در سازمانها و شرکتها تبدیل شده است.
ساعت چهار شده است، وقت رفتن اوست. باید سریع خود را به بالای شهر برساند، در یک میهمانی باید از میهمانان پذیرایی شام داشته باشد. دنبال ایستگاه یک وسیله نقلیه عمومی است، خود را به ایستگاه مترو می رساند و... . با این جمله که تورو خدا هرکس نظافت منزل یا پذیرایی داشت من را به او معرفی کنید، خانه را ترک می کند. به امید همین ساعتی 12 هزارتومانها ، از این خانه به آن خانه می رود و در همین گذر زمانها نیز کم کم ادبیات این سرزمین در خاطر کسی که تاکنون 400 دانشجو داشته، کم رنگ و کم رنگ تر می شود، چون هر روز قصه معاش برایش پررنگ و پررنگ تر می شود.
او می رود و هنوز قصه و غصه معاش پا برجاست. هر روز آمارها بزک می شوند و هر روز خط صورت افرادی مثل ب. ن، عمیق تر می شود و دستهایش زبرتر و اقتصاد نیازمند جراحی و تحول اقتصادی، هنوز بر بستر بیماری اش آرمیده است و خبری نیز از درمان نیست. مسئولان اقتصادی نیز به اخذ تصمیماتی مشغولند که باز معلوم نیست این تصمیم ها بناست در نهایت به تغییر سرنوشت کدام فرد حقیقی و حقوقی دیگر منجر شود.