بانكداري ايراني - موسساتی که هر چند تا مدتی پیش از این، محل امیدواری و قبله آمال برخی سپردهگذاران برای کسب سود شده بودند، اما حال که عملاً سراب بودن آنها به اثبات رسیده، جز درهای بسته و گلایه و ابهام و پشیمانی، چیزی برای سپردهگذاران خود ندارند و این مسأله را، تجمعات و اعتراضات مقابل در این موسسات، که بارها در سطح شهر دیدهایم، نشان میدهد.
روزنامه آفرینش در سرمقاله ای به قلم زهرا کیان بخت، آورده است: یکی از معضلاتی که در سالهای اخیر، کشور ما در عرصه اقتصادی با آن روبرو شد و مانند همه مسائل اقتصادی دیگر، محدود به حوزه اقتصاد نمانده و پیامدهای آن به سایر حوزهها هم کشیده شد، مربوط به موسسات مالی است که افراد زیادی که الزاما جزء قشر مرفه جامعه هم نبودند، به دلیل رکود اقتصادی و بالا بودن نرخ سود سپردههای بانکی، با هدف دست یافتن به سود در آنها سرمایهگذاری کردند، سرمایهگذاریهای که بعضا به واسطه فروش سرمایههای شخصی و بخش قابل توجهی از مایملک افراد و به فروش رفتن کارگاهها و کسب و کارهای کوچک و به قیمت اضافه شدن به آمارهای بیکاری، به این موسسات تزریق شد، اما عملکرد و سرنوشت این موسسات، علیرغم همه تبلیغات و شعارهایشان، به سمتی پیش رفت که حاصل آن، عدم اعتماد به سیستم بانکی و موسسات مالی بود که موجب متضرر شدن تعداد زیادی از سپردهگذاران و به وجود آمدن موج نارضایتی در بین عموم افراد شد.
موسساتی که هر چند تا مدتی پیش از این، محل امیدواری و قبله آمال برخی سپردهگذاران برای کسب سود شده بودند، اما حال که عملاً سراب بودن آنها به اثبات رسیده، جز درهای بسته و گلایه و ابهام و پشیمانی، چیزی برای سپردهگذاران خود ندارند و این مسأله را، تجمعات و اعتراضات مقابل در این موسسات، که بارها در سطح شهر دیدهایم، نشان میدهد.
در این ارتباط، هر چند برخی مسئولان از حل شدن مشکل بخش اعظم سپردهگذاران خبر داده و عنوان کردهاند درصد زیادی از سپردهگذاران، سپرده خود را دریافت کردهاند، اما به نظر میرسد این مسأله، دارای ابعاد مهمتری هم هست که میتواند بعدها نیز در جامعه ایجاد چالش کند. با وجود اینکه مسئولان میگویند موضوع ورشکستگی و اختلاس و... در رابطه با این موسسات، سبب نشده افراد نسبت به سیستم بانکی و بحران موجود در آن، بیاعتماد شوند، اما به نظر میرسد در اصل، وضعیت، به گونه دیگری باشد.
یک بررسی ساده میتواند نشان بدهد بعد از حواشی مربوط به موسسات مزبور، در عموم افراد جامعه، نوعی نگرانی و سردرگمی نسبت به این موسسات به وجود آمده که آنها را خواه-ناخواه در زمینه سرمایهگذاری و اعتماد به این گونه موسسات، دچار شک و تردید میسازد. حال که عدم نظارتها وضعف و نقص های فراوان، کار را به اینجا رسانده، حداقل انتظاری که وجود دارد این است که مسئولان مربوطه، این شرایط را به مقدمهای برای یک وضعیت بهتر و باثباتتر تبدیل کنند.
یعنی برای مسأله کنترل ضعیف نظارتی، فناوری اطلاعات غیرپیشرفته، حسابرسیها و نظارتهای ناکارآمد، فکری کنند تا نه فقط اعتماد مردم به سیستم بانکی به جای خود بازگردد، بلکه فراتر از آن، فضای اعتماد به تصمیمات و برنامهها در بین مردم تقویت شود. برای مثال، چرا باید موسساتی که حتی مجوز لازم را نیز ندارند، تنها به صرف داشتن نفوذ و فرار از نظارتهای حقوقی و قانونی، بتوانند به فعالیت پرداخته، از مردم سپرده دریافت کنند، تسهیلات بدهند، و سرانجام تا مرز اختلاس و ورشکستگی و گریز مدیران به خارج از کشور، پیش بروند؟
در شرایطی که تولید، یکی از مشکلات اصلی اقتصادی ماست، چرا مقدمات برای هدایت سرمایهها به سمت و سوی تولید، فراهم نمیشود؟ جالب است که گاهاً موسساتی که فاقد مجوز و ورشکسته اعلام شدهاند، همچنان به کار و جذب سپرده مشغول بوده و مردم نیز با انگیزه دریافت سود احتمالی به آنها اعتماد میکنند. این اعتماد، نشانگر شرایط بغرنجی است که در حال حاضر، بخش تولید با آن مواجه است و چون سرمایهها به درستی و براساس نیاز کشور و در جهت حل مشکلاتی نظیر اشتغال، هدایت نمیشوند، روانه موسساتی میشوند که هر لحظه، بیم انحلال و بلاتکلیفی سرمایهگذاران در آنها میرود.
*منبع:روزنامه آفرینش،1396،10،16