بانكداري ايراني - پایگاه خبری خبرآنلاین در یادداشتی نوشت: گاهی اوقات مَثَلها که برگرفته از اصول اساسی فلسفی است خیلی میتواند در باور ها اثرگذار باشد و اگر یک واو پس و پیش بشود و یا یا ویرگول اضافه و کم بشود کلی معنا تغییر میکند.
در ادامه این یادداشت به قلم غلامرضا فدایی، می خوانیم: این اصطلاح خیلی مشهور است که دانایی توانایی است و شاید بسیاری آن را به جد قبول دارند و آن را اصلی لایتغیر بدانند.
فردوسی عزیز هم گفته است:
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود
اما نکته ظریفی در این جا هست و آن این است که آیا هر که داناست تواناست؟ یعنی با دانستنِ تنها میتواندکاری را انجام دهد و یا دانایی ابزاری قوی برای انجام کار است؟ توانمندی از آنِ کسی است که میخواهد و اراده دارد و البته و صد البته اگر بخواهد با دانایی، بهتر و سریعتر میتواند کارش را انجام دهد. عکس قضیه و یا مفهوم مخالفش این است که اگر کسی نخواهد و به هر دلیلی منظور خاصی داشته باشد آیا این دانایی او را وادار میکند که بر وفق صواب کار انجام دهد یا اینکه این داناییِ او، او را به سمتی میکشاند که میخواهد و تازه میشود مصداق این ضربالمثل که: چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا
ممکن است کسی بگوید همان اراده هم باید بر اساس علم باشد و چنانچه کسی چیزی نداند، چه چیز را اراده می کند. اما در اولین بار برای دانستن باید خواستن باشد.و به قول معروف: تا نگرید طفل کی نوشد لبن!
و این گریه نشانگر نیازمندی اوست و نه علم او به معلوم. از این رو در بسیاری موارد بین نیاز و خواست فرق گذاشته اند نیاز need و خواست want است و بر اساس نیاز ما می خواهیم و اراده می کنیم و آنگاه به دنبال علم (معلوم) می رویم و مشکل خود را حل می کنیم. نیاز در ضروری ترین چیزها است و خواست می تواند اعم از ضرورت و تنوع طلبی باشد به ویژه وقتی که گزینه های گوناگونی وجود داشته باشد.
امروزه این قضیه به خوبی روشن است که دنیا دارد در آتش نفاق و کینه و خشم می سوزد و این نه به لحاظ این است که دانائی نیست و یا این افراد نمی دانند بلکه بر عکس همه آنها خوب می دانند چه می¬کنند و هم ابزارهای قوی در اختیار دارند و تازه اگر نداشته باشند برای انجام مقصودشان فراهم می کنند. پس به نظر من درست تر این است که گفته شود دانائی ابزار توانائی است و شاید بهترین و برترین ابزار است و اگر بدون ابزار هر که به کاری ورود کند ضرری را که می زند از نفعی که می رساند بیشتر است. و شاید بهتر است گفته شود: تواناتر بود هر که دانا بود
بعضی ها برای علم آنقدر شأن و منزلت قائل شده اند که آن را با وجود برابر می گیرند. ملاصدرا در تعریف علم آن را مساوی و یا مساوق با وجود می داند. درحالی که به نظر من صحیح نیست. اگر به این اعتقاد پیدا کنیم وجود همان علم و یا معلوم ما می شود در حالی که وجود بسیار بالاتر و فراتر از علم است. من چون وجود دارم علم دارم و اگر نباشم چگونه می توانم علم داشته باشم؛ اما پس از وجود (موجود شدن) است که علم را کسب می کنم. علم آموختنی و کسب کردنی است و کم و زیاد می شود ولی وجود در اختیار من نیست. امری ثبوتی است و با مشاهده، چه ظاهری و باطنی، ادراک می شود و همین می شود سر آغاز علم من. اراده برای به کار بستن علم لازم است.
البته دانائی و توانائی دو مقوله بسیار نزدیک و مرتبط با هم اند و از این جهت است که اغلب وظائفشان خلط می شود. بسیاری از علما هستند که از علم خود بهره نمیگیرند و یا با آنکه می دانند دنبال دل و هوای نفس اند و به تعبیر بهتر می توان گفت که ارادة ضعیف دارند.
پس بهتر است گفته شود که اراده بر علم رجحان دارد و اراده با علم تقویت می شود. بسیار گفته می شود می خواهم علم بیاموزم؛ می خواهم دانشمند شوم؛ و می خواهم بدانم. اما کمتر گفته می شود می آموزم تا اراده کنم. می دانم تا اراده کنم زیرا آموختن و دانستن مسبوق به اراده است.
اراده با نیاز انسان برای رفع مشکل شکل میگیرد. امری درونی و ذاتی و غریزی است و برای رفع نیاز، انسان به تکاپو می افتد و در این راه علم کسب می کند و ابزاری قوی به دست می آورد.
اراده از ذات انسان و نیاز او سرچشمه می گیرد و ارکان وجود آدم را می پوشاند. در این جا عوامل بسیاری دخالت دارند. ژن های خانوادگی و تربیت می تواند در جهت¬دهی اراده دخیل باشند. و به قول معروف:
نطفه پاک بباید که شود قابل فیض
ور نه هر سنگ و گِلی لولو و مرجان نشود
در این صورت است که اگر علم بیاید فرد را در تحقق نیات خوب کمک می کند و هرگز حاضر نیست از علمش در جهت منفی استفاده کند. تصمیمگیران جهانی آیا بیچارگی ملل گوناگون را نمی بینند و آیا حد اقل وجدانی برای تشخیص بیگناه صِرف ندارند و نمی دانند که اگر با کشوری مبارزه دارند دست کم کودگان و کهنسالان و زنان تقصیر ندارند ولی با کمال قساوت هم مستقیم و هم غیر مستقیم در جنایات شریک اند و باز نامش را عدالت و حقوق بشر می گذارند. آیا آنها علم ندارند و یا توجیهات خود را به جای علم قالب می زنند؟ بدیهی است که به قول معروف چون غرض آمد هنر پوشیده ماند و یا به جای هنر می توان گفت علم پوشیده ماند!
از این رو من معتقدم اگر از علم تبلیغ می کنیم باید بدانیم که:
تیغ دادن در کف زنگی مست
به که افتد علم را ناکس به دست
در این صورت دانائی به عنوان ابزار در خدمت بهرهگیران و تصمیمگیران است. می توانند جهان را با آن بسازند و میتوانند جهان را به پرتگاه سقوط ببرند و در آتش بیندازند. کما اینکه چنین کرده اند. جنگهای خانمانسوز جهانی معلول تصمیمات غلط بر اساس اراده های نادرست است و در این راه علم و فناوری در خدمت این اهداف و اراده های شوم به عنوان ابزار قوی قرار گرفته و حتی توسعه یافته است.
شما می توانید بین این دو گزاره یکی را انتخاب کنید:
شرط لازم برای پیشرفت آگاهی است کافی است اراده کسب کنید
شرط لازم برای پیشرفت اراده است کافی است دانش کسب کنید
در گزاره اول کسب اراده منوط به آگاهی است ولی در دومی اراده کردن منوط به علم نیست بلکه نیاز موجب اراده است. و چون اراده آمد کسب علم لازم می شود.
یکی از مشکلات بزرگ کشور ما نبودن عزم و اراده است و الا همه، همه چیز را می دانند و یا اگر ندانند چون مشکلات را می دانند میتوانند کسب کنند. برای کسب دانش و چگونگی انجام کار ما تحقیق میکنیم ولی برای اراده نیاز به تحقیق نیست و این یک الزام درونی است.
دنیای امروز دنیای آگاهی است و همه مصرند بر اینکه مردم باید بدانند که از جهاتی درست است ولی چرا با این دانستن ها جهان اصلاح نمی شود؟ زیرا عزم و اراده ای برای بهره گیری از علم و به کار بستن آن نیست.
*منبع: پایگاه خبری خبرآنلاین/9 دی 96