بانكداري ايراني - خبرآنلاین در یادداشتی آورده است:«شاید» اگر اندکی قبل از آغاز رسمی جنگ جهانی دوم٬ در زمانی که جریان «نازیسم» به رهبری هیتلر فتوحات غیرنظامی خود را آغاز کرده بود و کشور اتریش را ضمیمه خاک آلمان و بخشهایی از چکسلواکی را - با تهدید به جنگ - به تصرف خود درآورده بود و خود را برای حملهء نظامی و اشغال لهستان و چنگاندازی به سایر قارهء اروپا آماده میکرد.
علی نصری در این یادداشت آورده است: شخصیتی مانند ژنرال دوگل (General De Gaulle) از فرانسه برمیخاست و با شَم نظامی خود خطر گسترش این جریان مخوف را احساس میکرد و همراه با جمعی از مُستشاران و سربازان و داوطلبان فرانسوی عازم مناطق تحت تصرف آن میگشت و گروههای شبه نظامی تشکیل میداد و نیروهای مقاومت بومی را سازماندهی میکرد و جریان نازیسم را در همان مراحل اول رشد شکست میداد و نابود میکرد٬ جان ۶۰ تا ۸۰ میلیون انسان در طی ۶ سال قربانی جنون هیلتری نمیشد٬ میلیونها انسان جنگزده و آواره نمیشدند٬ ملتهای متعدد طعم اشغال و تحقیر را نمیچشیدند٬ اردوگاههای مرگ ساخته نمیشد٬ بشریت تا چندین دهه شرمسار و سرخورده از سبعیت نوع خود در تُرومای تاریک پس از جنگ فرونمیرفت و تاریخ مسیر دیگری میپیمود.
«شاید» در همان زمان٬ عدهای از روشنفکران و فعالان سیاسی و رقبای منطقهای٬ کشور فرانسه را به «مداخلهگری» و «بیثبات سازی» در منطقه متهم میکردند٬ ژنرال دوگل را «جنایتکار جنگی» میخواندند و استدلال میکردند که دولت فرانسه و همپیمانانش با عملکردشان پس از پیروزی در جنگ اول و تحمیل شرایط دشوار بر ملت آلمان در «معاهدهء ورسای» عامل اصلی بوجود آمدن جریان نازیسم بودند و خواستار محاکمه آنها میشدند.
«شاید» همهء اینها را از پشت میز اتاق کار امن خود مینوشتند و منتشر میکردند و به خاطر «صلحطلبی» و «بیداری وجدان» و «شرافت قلم»شان مورد تکریمها و تمجیدهای فراوان قرار میگرفتند... و هرگز درک نمیکردند که چه سرنوشت شوم و کابوس وحشناکی در انتظارشان بوده و از سرشان گذشته است.
شکست جریان داعش در خاورمیانه٬ کم اهمیتتر از شکست جریان نازیسم در اروپا قرن بیستم نیست.
اگر نازیها به برتری نژاد خود باور داشتند٬ داعشیان حتی به همکیشان خود نیز رحم نمیکردند. اگر نازیها از جوانهای آلمانی عضوگیری میکردند٬ داعشیان از پنج قارهء جهان توسط شبکههای گستره جذب نیرو میکردند. اگر نازیها با توپ و تانک به میدان نبرد میرفتند٬ داعشیان امکان دسترسی به سلاحهای کشتار جمعی شیمایی و بیولوژیک و هستهای قرن بیست و یکم را داشتند. اگر نازیها برای تامین هزینههای جنگی خود صرفاً بر منابع داخلی کشورشان اتکا میکردند٬ داعشیان از انواع حمایتهای مالی و نظامی و لجیستیکی و تبلیغاتی سرویسهای امنیتی و قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای برخوردار بودند. اگر نازیها در اردوگاههای حصارکشیده مرگ انسانها را شکنجه میکردند و میکشتند٬ داعشیان در میادین شهر و در انظار عمومی و در برابر دوربینهای فیلمبرداری انسانها را زنده زنده آتش میزدند و به صلیب میکشیدند و سَر میبریدند و زنده به گور میکردند. اگر نازیها وعدهء ایجاد یک «تمدن بزرگ» و «نظم جدید» به پیروانشان میدادند٬ داعشیان نابودی تمدن و فرهنگ و تاریخ و هویت ملتها و بازگرداندن بشریت به عصر بردهداری و توحش و آدمخواری را مد نظر داشتند.
سردار سلیمانی خبر «پایان داعش» را اعلام کرد. «شاید» او نیز میتوانست چند سال صبر کند و «مداخله» نکند و پس از برافراشته شدن پرچمهای سیاه داعش در سراسر منطقه و تحویل دادن «کلید تهران» به البغدادی و تبدیل شدن میادین شهرها به ادوگاههای مرگ و شعلهور شدن آتش جنگ در کل منطقه - و چه بسا جهان - و از بین رفتن دهها یا صدها میلیون انسان٬ از داخل یکی از کشورهای همپیمان پیامهای «مقاومت» صادر کند٬ با گروههای مخفی مقاومت در داخل ارتباط برقرار کند٬ از قدرتهای خارجی طلب مدد و نجات کند٬ تا بلکه روزی هیولای سیاه بر زمین افتد و او به «تهران درهم شکسته، تهران زخمی و شهید اما آزاد» به عنوان قهرمان بازگردد.
امروز عدهای از پشت لپ تابهایشان در اتاق امن خانههایشان، سردار سلیمانی را «جنایتکار جنگی» میخوانند٬ ایران را به «مداخلهگری» و «بیثبات سازی» منطقه متهم میکنند و ظهور داعش را با هزار وصله به عملکرد ایران متصل میکنند. «شاید» نمیدانند که چه سرنوشت سیاه و کابوس تاریکی از سرمان گذشته «شاید» نمیدانند.
خبرآنلاین /16 آذر96