بانكداري ايراني - برای ما ایرانیانی که جای جای سرزمین مان داغی از زلزله ای بزرگ به یادگار دارد، 7.3ریشتر صرفا یک عدد معمولی نیست، هول برانگیز است و دل و جانمان را می لرزاند. از سال 1340 تا کنون ایران هشت زلزله ویرانگر بالاتر از 6.5 ریشتر را تجربه کرده است.
روزنامه ابتکار در سرمقاله ای به قلم سید علی محقق، آورده است: 27 سال پیش در نیمه شب پنجشنبه 31 خرداد 1369 زلزله ای 7.4ریشتری شهرهای رودبار ومنجیل را لرزاند و 35 هزار نفر کشته شدند. 14 سال پیش و در بامداد پنجم دیماه سال 1382 شهر بم را زلزله ای 6.6 ریشتری با خاک یکسان کرد و طبق آمار رسمی 26 هزار قربانی برجای گذاشت. پیشترها و در دهه های 40 و50 هم بوئین زهرا، طبس، قائنات، دشت بیاض و فردوس را چند هفت و اندی ریشتری مرگبار باخاک یکسان کرد و بیش از 60هزار نفر در آن سه چهار زلزله کشته شدند.
با این پیشینه ذهنی که از تلفات و ویرانی های زلزله های بزرگ داریم، عادت کرده ایم که وقوع هر زلزله 7ریشتری در مناطق پرجمعیت کشور را با ویرانی وسیع و صدرصدی اکثر مناطق شهری و روستایی مناطق زلزله زده و تلفات چندده هزارنفری مترادف بدانیم. حوالی ساعت 10یکشنبه شب 21 آبان ماه وقتی در شبکه های اجتماعی اولین خبرها درباره وقوع زلزله در غرب کشور منتشر شد، دست به دامان سایت مرکز لرزه نگاری کشوری شدم و وقتی عدد 7.3 ریشتر را دیدم، حسب همان عادت گفته شده، شوکه و دلنگران ذهنم به سرعت وقایع تلخ و مرگبار رودبار و بم و طبس و بوئین زهرا و ... را مرور کرد. حالی که قطعا در آن شب بسیاری از هموطنانمان در سرتاسر ایران داشتند.
بر اساس آخرین آماری که تا زمان نگارش این یادداشت منتشر شده زلزله سرپل ذهاب و قصرشیرین تاکنون 430 کشته و 7460 مجروح داشته است. اگرچه مرگ حتی یک هموطن در زلزله یا هرحادثه طبیعی دیگر ضایعه ای عظیم است اما واقعیت این است که با توجه به حجم ویرانی ها و آمار قربانیان، زلزله اخیر در بُعد «مسائل تا قبل از وقوع بحران»، یک نیمه پرِ لیوان دارد و آن اینکه کاهش قابل توجه تلفات و ویرانیهای این زلزله در مقایسه با 7 ریشتری های پیشین کشور معنادار و امیدوارکننده است.
تخریب عجیب و ریزش مهیب دیوارها و نمای ساختمانهای مسکن مهر سرپل ذهاب و ویرانی 40درصدی بیمارستان نوساز اسلام آبادغرب و خرابی هایی از این دست را هیچ عقل سلیمی تایید نمی کند و قطعا مسببان این گونه قصور و زیانها اعم از کارفرما و مجری و ناظر باید جوابگو باشند. اما بررسی حجم خسارات انسانی و مالی زلزله استان کرمانشاه باتوجه به مختصاتی که از آن اعلام شد و جمعیت حدود 300 هزارنفری ساکنین مناطق زلزله زده، شاید موید این مهم باشد که وضعیت سازههای شهری و روستایی ایران در مقایسه با دهه و سالهای گذشته به لحاظ مقاوم سازی و استحکام رو به بهبود گذاشته و اوضاع حداقل در مقایسه با گذشته های دور و نزدیک کشور خودمان امیدوارکننده تر شده است.
تجربه دیگر کشورهای زلزله خیز هم نشان می دهد که کاهش حداکثری ویرانی ها و تلفات ناشی از زلزله در بعد«مسائل تا قبل از وقوع بحران» دور از دسترس نیست و قطعا با نظام مندکردن ساخت وسازها و نظارت ها و فرهنگ سازی و آموزش میتوان آمار ناشی از بلایای طبیعی از جمله زلزلههای مهیب را در کشور حتی دو رقمی،تک رقمی و صفر کرد.
2- دهه ها است که اهالی تهران در هراس از زلزله بزرگ موعود، شب را به صبح می رسانند؛ زلزله ای که زمین شناسان با شناختی که از گسلهای زیر پای پایتخت دارند، همواره درباره آن هشدار می دهند و می گویند 7ریشتری یا بیشتر خواهد بود و به تبع تجربه و شناخت، ویرانی های بسیار به بار خواهد آورد و تلفات انسانی آن چندصدهزارنفری و بلکه میلیونی تخمین زده می شود. وضعیت هشدارها در بسیاری از دیگر شهرهای بزرگ و کوچک ایران هم کمابیش چنین است. کسی هم نمی داند که زلزله 7ریشتری موعود مانند رودبار دهه 60 و بم دهه 80 با تهران برخورد خواهد کرد یا مانند زلزله اخیر غرب کرمانشاه ذره ای مهربان تر خواهد بود. اما در هرحال سالها است که مردم تهران با این هراس میخوابند و بیدار می شوند، در حالی که به صورت سازماندهی شده، اصولی و یک زبان کسی یا سازمانی به درستی ذهن فرد فرد جامعه را برای مواجهه با این حادثه مهیب آماده نکرده و آموزش نداده است.
بر این اساس است که احتمالا تمامی هموطنان، بدون اینکه آموزش مدون و دقیقی از مراجع مسئول گرفته باشند، در دو سه روز اخیر و متعاقب زلزله غرب، استحکام و تاب و توان ساختمان محل سکونت و کارشان را ورانداز و راه های فرار در موقع وقوع حادثه بزرگ را مرور کرده و به اینکه کجای خانه شان امن تر است، فکر کرده اند که اگر زلزله آمد دست اهل خانه را بگیرند و به آنجا پناه ببرند و یا به کجا بگریزند.
از قضا شبکه های اجتماعی و اینترنت هم در روزهای پس از هر زلزله پر می شود از اطلاعات متفاوت و متناقض درباره اینکه موقع وقوع زلزله و بعد از آن چه باید بکنیم و چه کارهایی نکنیم. یکی میگوید بروید زیر میز، دیگری چهارچوب در را امن می داند، یکی می گوید پای ستون های اصلی ساختمان پناه بگیرید، دیگری پشت بام را پیشنهاد می دهد و آخر سر به تجربه مشخص می شود که موقع زلزله، هرکجا که باشیم، همگی به سمت درهای خروجی ساختمان هجوم میبریم.
این واقعیت نشانگر آن است که هنوز پیشگیری و آموزش عمومی در خصوص حوادث و بلایای طبیعی آن گونه که باید در اولویتهای کاری سازمانهای مسئول جای ندارد و کسی حاضر نیست حتی به اندازه تبلیغ پفک نمکی از رسانه ملی برای آموزش دادن این مهم به مردم وقت بگذارد. از این رو است که همچنان خانوادهها و افراد اگر میخواهند جان خود و نزدیکانشان محفوظ بماند، باید مانند بقیه امورات موقع بحران، خود به فکر آموزش و پیشگیری باشند و به غلط یا صحیح مطابق اجتهاد و دانسته های خود عمل کنند.
*منبع:روزنامه ابتکار،1396،8،24