کد خبر: ۱۱۱۰۷۳
تاریخ انتشار: ۱۶:۲۹ - ۰۵ شهريور ۱۳۹۶ - 27 August 2017
فرهنگ و مشارکت شهروندی در پیشبرد مدیریت شهر موضوعی است که این روزها بیش از گذشته بر زبان مدیران و برگزیدگان مردم در شوراها می‌رود؛ اداره شهر؛ (به‌ویژه شهرهایی که به آنها کلان‌شهر می‌توان گفت) بدون مشارکت شهروندان و گستردن مفاهیم و معانی فرهنگ شهروندی دشوار است.
فرهنگ و مشارکت شهروندی در پیشبرد مدیریت شهر موضوعی است که این روزها بیش از گذشته بر زبان مدیران و برگزیدگان مردم در شوراها می‌رود؛ اداره شهر؛ (به‌ویژه شهرهایی که به آنها کلان‌شهر می‌توان گفت) بدون مشارکت شهروندان و گستردن مفاهیم و معانی فرهنگ شهروندی دشوار است.


احمد مسجدجامعی عضو شورای شهر تهران درسرمقاله ای در روزنامه شرق، نوشت:این سخن گرچه درست است، اما بدون درنظرگرفتن پیش‌نیازهای تکوین‌دهنده آن، ناقص است. فرهنگ شهروندی مفهومی انتزاعی نیست و تابعی از رفتارها، آداب، محیط، باورها، رسوم، سنت‌ها و الگوهای فکری و تربیتی مجموعه‌ای از مردم است که به شکل متنوع و متکثر در یک سکونتگاه دائمی گرد هم جمع می‌شوند و بر اساس قراردادهای اجتماعی با یکدیگر زندگی می‌کنند. بنابراین چنین مفاهیم پیچیده، پویا و گاه متضادی را نمی‌توان گزاره‌ و مقوله‌ای ثابت و مشخص دانست و انتظار داشت جمعیتی پرشمار واکنشی یکسان در برابر آنها داشته باشد. 

«فرهنگ و مشارکت شهروندی» سهل و ممتنع است و باید چگونگی بروز و ظهور آن در اداره شهرها، شناخته شود؛ شناختی که حاصل فهم فرایندهای اجتماعی گوناگون است. بر این مبنا شاید بتوان گفت «فرهنگ شهروندی» امری معرفتی است که باید برای فهم آن تلاش کرد. در این مسیر شهروندان و سیاست‌گذاران نقشی اساسی دارند تا در گفت‌وگویی پیوسته با یکدیگر به آن‌سو گام بردارند و زمینه پذیرش آن را فراهم آورند. توفیق در هر امری به ممارست نیاز دارد؛ چه این امر معرفتی و شناختی باشد و چه اجرائی و عملیاتی. به بیان دیگر موضوع فرهنگ شهروندی پس از شناخت، نیازمند تمرین برای اجرائی‌شدن است؛ به‌عنوان‌مثال اگر بپذیریم که شهر پاکیزه امری مطلوب است، این مطلوب با نریختن زباله در معابر میسر است. بنابراین اگر هر فرد در معابر زباله نریزد، شهر پاکیزه می‌ماند، اما چگونه نریختن زباله در معابر تبدیل به فرهنگ می‌شود؟ پاسخ این است: تمرین و سپس «عادت» و پیش‌نیاز آن رفاه نسبی همگانی است. 

در ملاک‌های ارزیابی توفیق شهرداری‌ها دیگر چندان حجم فراوان زباله‌های جمع‌آوری‌شده در روز یا تعداد دفعات جمع‌آوری و رفت‌وروب شهری ملاک نیست، بلکه بیش از آن رویه و روالی قابل پذیرش است که به کاهش تولید زباله و تفکیک از مبدأ و متعهدشدن مردم به رعایت پاکیزگی محیط بینجامد. این موضوع در امور روزمره نیز مصداق دارد. در نظر بگیریم برای شهروندانی که عادت نکرده‌اند زباله را تفکیک کنند، چنانچه شرایط این کار فراهم آید و این رفتارها تشویق شوند، رفته‌رفته این کار به عادت و در نهایت «فرهنگ» تبدیل خواهد شد. همین‌گونه است سایر هنجارها و امور مرتبط با زندگی اجتماعی. حرکت به‌سوی این آموزش‌ها، یک‌باره میسر نیست، بلکه به تعبیر آن حکمت مشهور، «اندکی که آن را ادامه‌ دهی امیدوار‌کننده‌تر است از زیادی که خسته‌کننده باشد».

بنابراین اگر شرایطی فراهم آید تا هر شهروندی از هنجارهای شهری آگاه شود و این آگاهی را به رفتار پیوسته تبدیل کند، فرهنگ شهروندی شکل می‌گیرد و برآمدن آن به معنای حل بسیاری از معضلات و آسیب‌های اجتماعی با کمترین هزینه ممکن خواهد بود، اما این تنها فردفرد شهروندان نیستند که باید در این وادی تلاش کنند؛ قانون‌گذاران و کارگزاران حاکمیت محلی و ملی نیز در این کار سهم دارند و باید سهم خود را ادا کنند. به‌طورکلی و بر اساس رویه‌ای رایج، دیوان‌سالاران به وضع و اجرای چارچوب‌های قبضی و مهار اجتماعی گرایش بیشتری دارند و این آغاز دشواری است.

چراکه سازوکار انقباضی مانع همگام‌سازی شهروندان با هنجارهاست و ریشه بسیاری از نارضایتی‌ها و تلخ‌کامی‌های شهروندان در مواجهه با شهرداری‌ها هم در همین رویکرد نهفته است. انسان به طور طبیعی تمایل دارد بر مصائب فائق آید و راهی برای برون‌رفت از آن بیابد. این واکنش در رفتار اجتماعی گاهی مساوی قانون‌گریزی است؛ یعنی همان امر نکوهیده‌ای که برای آن مجازات تعیین می‌شود؛ صرف‌نظر از اینکه آن مجازات بازدارنده خواهد بود یا نه، انقباض و محدودیت در محیط انسانی میل گریز را افزایش می‌دهد. اگر مجریان قانون، روح قانون را مقدم بر ظاهر آن بدانند، بسیاری از مسائل تغییر خواهد کرد. آنچه چنین تغییر نگاهی را سامان می‌دهد، تغییر نقش دیوان‌سالاران است. به عبارت واضح‌تر، قانون‌گذاران و مجریان باید بتوانند از نقش محتسب و گزمه به مربی و تسهیلگر تغییر نقش بدهند. کار مربی تعلیم و تمرین‌دادن است. 

ازاین‌روست که کار کارگزاران شهر‌ها، فرماندهی نیست که احکامی ولو خیرخواهانه و درست از بالا صادر کنند و به هر قیمتی برای اجرای آن قدم بردارند، بلکه مدیریت اجتماعی شانه‌به‌شانه است که همراه با شهروندان در گفت‌وگویی قاعده‌مند و مداوم در پی یافتن مسائل و معضلات برآیند و دست به دست هم برای برطرف‌کردن نارسایی‌ها کوشش کنند. امید است با توجه به صحبت‌هایی که از سوی مدیریت‌های جدید شهری ابراز شده، از این پس در چنین چارچوبی حرکت کنیم. البته این تغییر نگاه و کردار هم نیازمند تمرین است و شاید این دوره شوراهای اسلامی شهر بتوانند فصلی نو در این تغییر پندار و رفتار و گفتار داشته باشند.
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: