روزنامه روزان در گفت وگو با غلامعباس توسلی، جامعه شناس و پژوهشگر نامی ایران نوشت: در آخرین دوره هم که نخست وزیر بود در واقع به عنوان اولین نفر از میان نمایندگان تهران انتخاب شد، بنابراین هیچ کس، دست خودش نبود که به سمت او گرایش پیدا نکند. غرور ملی خیلی ها به جوشش درآمده بود و ملی شدن صنعت نفت برای مردم، چیزی در ردیف افسانه بود.
در گزیده ای از این گفت وگو می خوانیم: تاریخ سیاسی ایران را میتوان با مقاطع مهمی که از سر گذرانده به خاطر آورد؛ نقاط عطفی که شاید در نقطه ای که امروز بدان رسیده ایم بی تاثیر نباشد. کودتای 28 مرداد 1332 بیتردید بعد از انقلاب مشروطیت، مهم ترین گذرگاهی است که سیاست و تاریخ را به پیش و پس از خود تقسیم کرد. سایه سنگین کودتا چنان بر همه وجوه زندگی ایرانی سایه افکنده است و چنان عرصههای گوناگون را متاثر از خود کرده که پیگیری اثرات آن در زندگی و سیاست مردمان این جغرافیا قابل ردیابی است. با پیریزی این کودتا نگرش به نهادهای سیاسی در ایران تغییر کرد و اگر تا قبل از آن تاحدودی نهاد سلطنت توانسته بود اعتباری کاذب را در میان تودههای مردم و اقشاری از نخبگان بهدست آورد، پس از آن، مشروعیتش به تمامی از دست رفت و شرایط به گونهای پیش رفت که سخنی بیراه نیست اگر بگوییم بخش مهمی از انگیزه و خشم قیامی که در بهمن 57 خیابان ها را فراگرفت، در واقع پاسخی بود به ظلمی که به ناحق بر دکتر مصدق و نیروهای صدیق و آزادیخواه ایران روا شد.
** جناب توسلی، به عنوان سوال نخست در جهت درک بهتر و ملموس تر، از فضایی آن مقطع بگویید و اینکه چطور شد به دکتر مصدق و مبارزات او در راستای ملی کردن صنعت نفت، علاقه مند شدید؟
در آن روزها فضای سیاسی خاصی برقرار بود و شرایط به شکلی بود که کمتر کسی میتوانست نسبت به آن مباحث بیتفاوت بماند. از طریق روزنامه، سخنرانی ها و میتینگ ها، مردم در جریان وقایع قرارمیگرفتند. با این حال علاقه من به دکتر مصدق از وقتی که در تربت بودم، آغاز شد. مصدق توانست فضای جامعه را سیاسی کند و مردم توانستند در این فضا، نسبت به اوضاع سیاسی مملکت آگاه باشند و فعالیت کنند. این امر، تمام ارکان و اقشار جامعه مخصوصا روشنفکران، دانشجویان و... را فرا گرفته بود. از سمتی دیگر، حزب توده وجود داشت که تشکل فعالی بود و روزنامههای بسیاری در اختیار داشت و میتینگهای متعدد تشکیل میداد و علیه مصدق فعالیت میکرد. ما در آن دوره نمیتوانستیم نسبت به مسائل سیاسی بیطرف باشیم، یعنی به طور طبیعی، احساسات ملی و مصدقی وجود داشت.
بنابراین ما هم در دوره ای که مصدق سرکار بود در جریان اخبار و اطلاعات قرار داشتیم و به واسطه تشکیلات مختلف دانشجویی و دانش آموزی و...که در داخل و خارج از کشور فعال بودند، سعی میکردیم گامی هرچند کوچک در این مبارزه برداریم. از زمان رضاشاه تا آمدن مصدق، 30 سال طول کشید و چه پیش از نخست وزری و چه بعد از آن، مصدق امتحانش را خوب پس داده بود و به واسطه خدماتش تصویر بسیار خوب و صادقانهای از او در بین مردم شکل گرفته بود.
** درواقع به شکلی میفرمایید شخصیت و کارنامه خوب مصدق زمینه حمایت اقشار مختلف را از ملی شدن صنعت نفت، ایجاد کرد؟
بله، مردم تصویر بسیار خوبی از مصدق داشتند. برای اینکه انگلیسی ها تا آن موقع، آقای تمامعیار در ایران بودند و هرکاری که میخواستند میکردند، به شکلی که هراتفاقی در مملکت میافتاد مردم به سبک داییجان ناپلئون میگفتند کار انگلیساست! اما مصدق این رشته را گسست و از آن به بعد دیگر کسی نگفت هرکاری کار انگلیساست! هرچند که بعدا آمریکاییها آمدند. انگلیسیها در قرن 18 و 19 در واقع هرکار که توانستند در ایران انجام دادند، حتی استانداران و وزرا را انتخاب میکردند، با شاه هم ارتباط خوبی داشتند.
**خیلی ها مصدق را به این دلیل که بعد از 30 تیر، سازمان یافته و مستحکم در مقابل رژیم کودتا نایستاد، مقصر میدانند. برخی هم به حزب توده انتقاد میکنند. آیا میشود این نقد را به مصدق وارد دانست که با تمام قوا در برابر مخالفانش ایستادگی نکرد؟
اولا کشورهای خارجی نسبت به ایران نظر داشتند و تمام قوای فکری و جاسوسی خودشان را به کار برده بودند که در ایران اختلاف ایجاد کنند و شاه را هم با خودشان همراه کرده بودند. شاه اصلا دست پرورده خودشان حساب میشد. مردم را هم عدهای هدایت میکردند مثل تودهایها که خودشان مخرب بودند و عده دیگری که مصدقی بودند.
** به هرحال این امکان وجود نداشت تا با مذاکره و حمایت یکی از طرفهای خارجی، جلوی کودتا گرفته شود؟ منظورم این است چطور در فاصله کوتاهی همه دولتها در سقوط دولت ملی مصدق همگام و همرای شدند؟
طبیعی است خروج نفت از قیمومیت بریتانیا و استقلال ایران به نفع هیچ قدرتی نبود. هرچند در ابتدا آمریکایی ها هم میخواستند نفت از دست انگلیسی ها خارج شود، بنابراین موقعی که اعلام شد نفت ایران ملی است، انگلیس میخواست تا پای جنگ جهانی هم با ایران پیش برود، اما آمریکا اجازه نداد. منتها موانع و کارشکنی هایی که آیزنهاور و چرچیل ایجاد کرده بودند، سبب شد قشرهایی از جامعه با آنها همراه شوند؛ مثلا عماد تربتی در مجلس با مصدق علنا مخالفت میکرد و مردم میدانستند که او وابسته به بیگانگان است.
** یکی از نقدهایی که به مصدق وارد میدانند، انحلال مجلس هفدهم است؛ تصمیمی که برخی معتقدند همین اقدام، به شاه اجازه داد تا مصدق را در حرکتی غیرقانونی عزل کند. نظر شما در این باره چیست؟
انحلال مجلس هفدهم از جمله مسائلی بود که همان زمان هم برخی از یاران و نزدیکان مصدق با آن موافق نبودند. درست است که انحلال مجلس از سوی مصدق رفتار مبهمی بود، با این حال بعدا مشخص شد که بسیاری از نمایندگان همان مجلس از انگلستان پول گرفتهاند و حتی میزان مبلغ هم مشخص شده بود، بنابراین مصدق در برابر چنین مجلسی، اگر میخواست منافع ملی را حفظ کند، قطعا باید منحلشش کند.
*منبع:روزنامه روزان،1396،5،28