روزنامه ابتکار در گزارشی نوشت: هیچ یک از احزاب و تشکلهای سیاسی که در جامعه وجود دارند از پایین شکل نگرفتهاند. بسیاری از احزاب در حقیقت فقط یک اسم هستند. این وضعیت از مصادیق شرایطی است که اگرچه در اردوگاه اصلاحات دوز آن پایین است اما در میان اصولگرایان یک واقعیت آشکار است.
در ادامه در گزیده ای از این گزارش می خوانیم: تحلیل برخی افراد، جریانهای اصولگرا و رسانههای همسو مبنی بر بحران مرکزیت سیاسی ـ کادر رهبری ـ در بدنه اصلاحطلبان علاوه بر اینکه ارزیابی شتابزدهای است، بلکه به قرینه میتوان آن را نوعی لاپوشانی وضعیتی دانست که اردوگاه اصولگرایی با آن دست و پنجه نرم میکند. هسته مرکزگرای اردوگاه اصولگرایان سالهاست که دچار فرسایش شده و عملاً شیرازه نیروها و فرم تشکیلاتیشان از هم گسیخته است.
طرح وضعیت «بحران رهبری در جریان اصلاحات» از سوی اصولگرایان در شرایطی صورتبندی میشود که جریان مذکور بحرانیترین روزهای خود را در امر سیاستورزی حزبی و تشکیلاتی سپری میکند. اگرچه چنین نسخهپیچی از سوی محافل اصولگرا در توضیح وضعیت کنونی اصلاحطلبان با توسل به سخنان اخیر دو چهره اصلاحطلب (رسول منتجبنیا و مصطفی کواکبیان) ارائه شده است، اما بدون تردید ناشی از نوعی بدفهمی است که کوچکترین انطباقی با مناسبات و معادلات سیاسی اصلاحطلبان ندارد.
توضیح وضعیت امروز آرایش سیاسی و حزبی اصلاحطلبان با در نظر گرفتن جایگاه واقعی احزاب در ایران به شکلی منطقی میتوان روشنگر و تبیینکننده مسئله باشد. بدون تحلیل و تبیین ساختار حزبیگرایی در داخل پرداختن به این موارد جز از مجرای بدفهی نخواهد بود.
**تثبیت و تکوین تدریجی زعامت در میان اصلاحطلبان
اگر از وضعیت اختلالگونه جریان اصلاحطلبی بعد از انتخابات سال 84 که با تکثر کاندیداتوری پای در کارزارهای انتخاباتی گذاشت عبور کنیم، در همه انتخابات و رقابتهای بعد از این دوره، اردوگاه اصلاحطلبی وضعیتی نرمال و تشکیلاتی منسجم را تجربه کرده است. روی این اصل، انتخابات سال 84 که منجر به ظهور پدیده احمدینژادیسم ـ برآمده از وضعیت متشتت جریان اصلاحطلب ـ شد، نقطه آغاز فرآیندی شد که جز به تکوین آرایش منظم اصلاحطلبی از آن نمیتوان یاد کرد؛ بعد از این دوره بود که اردوگاه اصلاحطلبی از انتخابات سال 88 تا انتخابات سال جاری و در هر رقابتی که پای به میدان گذاشتند، با اجماع فراگیر بر روی یک نامزد وضعیت منسجم و تشکیلات یکدست خود را به رخ حریف کشیدند.
نتیجهای که از این اکت و تحرکات سیاسی حاصل شد، شکست دادن متوالی رقیب سنتی خود در کارزارهای پیشرو بود. اگر از انتخابات و اتفاقات سال 88 بگذریم، نتایجی که بدنه تحولخواه جامعه در مقابل حریف خود کسب کرد خیره کننده و در بسیاری مواقع تحقیر کننده بود. مورد خانهنشینی و شکست 30 کاندیدای نامی اصولگرایان در جریان انتخابات پارلمانی اسفند 94، رقابت یک تنه نامزد این اردوگاه در انتخابات ریاستجمهوری سال 92 و برآمدن حسن روحانی در این انتخابات و شکست مقهور کننده ابراهیم رئیسی در انتخابات اخیر از جمله دستاوردهای سیاسی تحولخواهان بوده که تنها در سایه یک رهبری مرکزگرای دموکراتیک و پالایش نیروها و عناصر نزدیک به این مرکز قابل دستیابی است.
اگر چه در وضعیت کنونی دال مرکزی اردوگاه اصلاحطلبی با برخی محدودیتهای سیاسی مواجه است و در بسیاری امور نمیتواند رویکرد پراگماتیستی خود را در عرصه سیاسی داخلی عیان کند، اما همین محدودیتها نیز نتوانسته مانع از دستاوردهای درخشان و روند توسعهگرای این جریان شود. اینکه در طول این سالها تلاش شده تا با خلق تشکیلاتی همچون شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان تا حدی از برخی از این محدودیتها عبور کنند، نه تنها نشانی از واگرایی حزبی نیست، بلکه خود یک گام اساسی رو به جلو در فرآیند درون تشکیلاتی در ساختار نظام حاکم است.
**تکوین و ترسیم زعامت در افق گذشته و آینده اصلاحطلبان
بحران خلا رهبری و زعامت سیاسی در وضعیت کنونی و نسبت آن به اردوگاه اصلاحطلبان نه تنها موضوعیت ندارد، بلکه آشکارا زیر سوال بردن استراتژی، دستاوردها و سرمایههای سیاسی است که 4 سال انزوای سیاسی اصولگرایان را در پی داشته و قرار است این انزوا رحل اقامتی 8 ساله داشته باشد. با این اوصاف، تشکیلات شورای عالی اصلاحطلبان نه تنها فرمی غیردموکراتیک ندارد، بلکه کاملا شکل دموکراسیخواهانه از اکت سیاسی را در بدنه تحولخواهان نمایندگی میکند که از قضا هم نتیجهگرایی در پی آن بوده و هم برای عرصه عمومی جامعه ذینفع بوده است.
زمانی که مصادیق فوقالذکر را در کنار هم قرار میدهیم، نه تنها خلا رهبری در جریان اصلاحات را امری منسوخ شده جلوه میدهد بلکه به شکلی عریان تکوین زعامت را در افق گذشته و آینده ترسیم میکند. نشانهها و مصادیق ساختار دموکراتیک اصلاحطلبی را در تکثر نمایندگان احزاب درون گروهی این اردوگاه و مشارکت سیاسی همهجانبه آنان میتوان نظارهگر بود.
اساساً تمایز مشی عملگرایی سیاسی اصلاحطلبان در تقابل با رقیب خود در روند اداره دموکراتیک ساختار حزبی و گروهی است؛ امری که با شخصمحوری ـ که نقطه مقابل حزبیگرایی است ـ که شاخصه فعالیتهای حزبی جریان اصولگرا است، در تباینی آشکار قرار دارد. نتیجه حاصل شده از چنین وضعیتی به انشعاب درون ساختاری اصولگرایان و انسجام اصلاحطلبان منجر شده است. اینکه «برخی افراد یا تشکلها ـ در درون جریان اصلاحات ـ روند دموکراتیک این تشکیلات را زیر سوال بردهاند»، ناشی از تکثر فهمهاست نه صورت واقعی از وضعیت جریان اصلاحات.
**تجویز اختلافافکنی بعد از مرگ آیتالله هاشمی
ترسیم «شرایط بغرنج اصلاحطلبان در دوران پساهاشمی» امری بود که اصولگرایان به شکلی واحد به تبیین آن دامن زدند. اگرچه شمایل دوران پساهاشمی و مختصات آن برای همه تحولخواهان نگران کننده بود، اما دیری نپایید که این خلا با دستاورد بزرگی که در دو انتخابات ریاستجمهوری و شوراهای شهر و روستا به وجود آمد، پر شد.
درباره شرایط اصلاحطلبان در اتمسفر پساهاشمی موارد مهمی است میتوان به آن اشاره کرد؛ کنشگری سیاسی آیتالله هاشمی اگر چه با مرگ او شوک بزرگی به جریان اصلاحطلب ـ اعتدال وارد کرد اما این خلا را بازیگران دیگری که از مشرب سیاسی او آب خوردهاند، پی گرفتهاند. اگرچه محافل تندرو بر این عقیدهاند که کنشگری سیاسی مرحوم هاشمی خیلی پیش از این به اتمام رسیده بود و او سالها بود که صرفاً مواضع رسمی اصلاحات را بیان میکرد و چیزی بر مفاهیم سپهر سیاسی ایران نمیافزود، اما حتی اگر بنا را تنها بر انعکاس مواضع اصلاحطلبی هاشمی بگذاریم، خود نوعی اثرگذاری فعال است.
دلیل آن واضح و مبرهن است؛ این مواضع را آیتالله هاشمی بیان میکرد که اتفاقاً در این اواخر در قامت کارگردان صحنه وارد شده بود نه بازیگری. سخن این است که آیا طرح تغییر در قانون اساسی از سوی هاشمی میتواند او را تنها در قامت بیان کننده مواضع اصلاحطلبی تقلیل دهد. درگذشت او به لحاظ اجرایی و تئوریپردازی، خلا چشمگیری در اردوگاه اصلاحطلبی ایجاد نکرده است، اما بودن هاشمی آنجا ارزش سیاسی خود را هویدا میکرد که به گفته غلامحسین کرباسچی هراس محافل تندرو از مواضع او بود نه در مواضع ایدئولوژیک هاشمی. حقیقت این است که اگرچه اصلاحطلبان و اردوگاه اعتدالیون کسی را در مختصات و مقیاس هاشمی ندارند، اما وارثان فکری و سیاسی او امروزه به شیوه دیگری اثرگذاری خود را نشان دادهاند.
**منطق حزب گرایی واحزاب داخلی
جنس نقدی که افرادی چون رسول منتجبنیا و مصطفی کواکبیان به عنوان دو تن از چهرههای حزبی درون تشکیلاتی اصلاحطلبان نسبت به جایگاه رهبری حزبی اردوگاه اصلاحطلبان مطرح کردهاند، از منطق و نگاه حرفهای به چگونگی جایگاه احزاب نامربوط نیست، اما جنس همین سخنان را اگر با شرایط موجود احزاب در داخل بسنجیم، لاجرم صورت دیگری از آن مستفاد میشود.
میتوان به این مسئله توجه کرد و اینگونه طرح سوال کرد که چرا احزاب در ایران با وجود اینکه از یک پیشینه صد ساله برخوردارند و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شکلگیری احزاب و گروههای سیاسی نو از پشتوانههای قانونی مانند قانون اساسی و سایر قوانین برخوردار بوده، نتوانسته اند به صورتی واقعی شکل گیرند؟ موانع و محدودیتها در این راه چه بوده است.
مسئله این است که هیچ یک از احزاب و تشکلهای سیاسی که در جامعه وجود دارند از پایین شکل نگرفتهاند، یعنی عدهای از اصحاب دولت، افرادی که هر کدام تشخیص سیاسی دارند و یک وزنه سیاسی به شمار میآیند کارگزاران یا روحانیت، روحانیون، سازمان مجاهدین انقلاب و... را تشکیل دادهاند و کلیاتی را هم مطرح کردهاند همین و بس. بنابراین بسیاری از احزاب در حقیقت فقط یک اسم هستند. این وضعیت از مصادیق شرایطی است که اگرچه در اردوگاه اصلاحات دوز آن پایین است اما در میان اصولگرایان یک واقعیت آشکار است.
*منبع: روزنامه ابتکار، 1396.4.13