رضا داوری اردکانی میگوید: کلام سعدی سراسر طنز است، اما طنز سعدی مخل اخلاق نیست.
به گزارش ایسنا، این استاد فلسفه در مقالهای با عنوان «طنز و طیبت در سخن سعدی»، به طنز در آثار سعدی پرداخته و معتقد است: اگر طنز و طیبت در سراسر آثار سعدی ساری است، این طنز را نباید زائد بر هنر شاعری و نویسندگی سعدی دانست، بلکه طنز، هنر سعدی یا لااقل شأنی از هنر اوست.
به مناسبت روز بزرگداشت سعدی در اول اردیبهشتماه، بخشهایی از مقاله دکتر رضا داوری اردکانی را میخوانیم:
طنز در گذشته به مطالب اخلاقی مربوط بود، اما در زمان ما به حوزه سیاسی انتقال یافته است. همه شاعران کم و بیش اهل طنزند، اما کلام سعدی تقریبا سراسر طنز است. به خصوص در طیبات و قصاید، سعدی هزل هم داشته است. طنز را با هزل یکی ندانیم. در «گلستان» خواندهایم که: «غالب گفتار سعدی طربانگیز است و طیبتآمیز و کوتهنظران را بدان علت زبان طعن دراز گردد که مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بیفایده خوردن کار خردمندان نیست، ولیکن بر رای روشن صاحبدلان که روی سخن در ایشان است، پوشیده نماند که در موعظههای شافی را در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت درآمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند.»
توجه کنیم که معنای طنز در گذشته و حتی تا دهههای اخیر چیز دیگری بوده و طنز معمولا با واژه «طعن» همراه و قرین میشده است.
طنز و طیبت با هجو و هزل مترادف نیستند گرچه سعدی همه این سخنها را در آثارش دارد. زمانی که اولینبار فروغی و یغمایی کلیات سعدی را چاپ میکردند، هزلیات را حذف کردند. حتی از پنجاه شصت سال پیش اینجا و آنجا گفته میشد که «گلستان» کتاب کودکان نیست و حتی در سنین نوجوانی نیز «گلستان» خوانده نمیشد، ولی گذشتگان که بیاعتنا به تربیت و اخلاق نبودهاند، طنز سعدی را مخل اخلاق نمیدانستهاند. نویسندگان اروپایی و آمریکایی آشنا با سعدی هم طنز او را منافی با اخلاق ندانستهاند و از این جهت شاید مثلا امرسون آمریکایی، سعدی را بهتر از ما شناخته باشد.
طنز در حوزه فلسفه در قیاس با ادب کمتر است و فیلسوفان همه اهل طنز نیستند، بلکه این شاعران و نویسندگانند که نمیتوانند از طنز بگذرند و طنز جزیی جداییناپذیر از آثار آنان است. طنز ضرورتا خندهآور نیست؛ چرا که گاه خود را آشکار نمیکند و در لایههای سخن پنهان میماند، گاهی هم در طنز گریه و خنده با هم است. گاهی نیز درد چنان در سخن غلبه میکند که طنز را میپوشاند.
طنزگو چیزی را به ما نشان میدهد که با عرف همخوانی ندارد، اما گوینده آن را به جای عرف میگذارد و اینجاست که طنز رخ میدهد... طنزپرداز، صورتِ از اقوام خارج شدن یک امر را در کنار صورت طیبعی و حقیقی آن میگذارد و غیرحقیقی بودن آن را نشان میدهد، اما این سخنش در صورتی به طنز مبدل میشود که اصرار بر طبیعی بودن و حقیقی بودن امر غیرعادی باشد. چنان که فیالمثل طنز، حماقتها و سفاهتها را در قیاس با خردمندی آشکار میکند یا با تجسم عدل، ظلم را نشان میدهد. این تقابل در دو جبهه از یک امر در آثار سعدی، بسیار دیده میشود.
سعدی در طنز خود، جهل و حماقت و غرور و خودبینی را به رخ صاحبانشان میکشد و به این جهت است که میتوان او را شاعر اخلاق هم نامید.
طنز در سراسر کلام سعدی جاری است. این ابیات را که وزن و آهنگ قصیده دارد، ببینید:
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را/ بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوینام را
هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود/ توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
می با جوانان خوردنم خاطر تمنا میکند/ تا کودکان در پی فتند این پیر دُردآشام را
طنز گویی حرفه سعدی نیست و او از طنز وسیلهای برای آرایش سخن خود نساخته است، بلکه اقتضای سخن تذکر این است که طربانگیز و طیبتآمیز باشد، به همین جهت است که سعدی از دراز شدن زبان کوتهنظران پروا نمیکند و داروی تلخ نصیحت را به شهد ظرافت درمیآمیزد تا طبع ملول خوانندگان از دولت قبول محروم نماند و این وجهی از هنر هنرمندان بزرگ و یکی از بزرگترین آنان یعنی سعدی است.
حتی غزلهای سعدی که معمولا با زبانی فاخر آغاز میشود، خیلی زود به زبان طنز میرسد. طنز در زبان سعدی چندان شایع است که اگر به صورت اتفاقی به بخشی از آثار سعدی نگاه کنیم، بعید است که خالی از طنز و طیبت باشد.
اگر برخی از بزرگان ادب ما طنز سعدی را نشناختهاند، شاید وجهش این باشد که گمان میکنند طنز باید صورت صریح مزاح و شوخی داشته باشد. با این تلقی در اثری چون ادیپ شهریار اثر سوفوکلس که از آغاز تا انتها طنز است، طنز پوشیده میماند به خصوص که ادیپ در زمره آثار تراژیک قرار دارد و نکته این است که در تراژدی سوفوکل طنز در سراسر اثر ساری است. به طنز در تراژدی اشاره شد تا معلوم شود که طنز را با شوخی یکی نباید دانست زیرا اگر همه طنزها شوخیاند، همه شوخیها طنز نیستند. در واقع میتوان طنز را به سه قسم تقسیم کرد: نوع اول طنزهایی هستند که به شوخی نزدیکند. نوع دوم طنزهایی که کمتر به شوخی شباهت دارند و نوع سوم طنزهایی است که شوخی اصلا در آنها راه ندارد. همچنین طنز، زبانی خاص دارد که نمیتوان آن را به زبان عمومی برگرداند.
پیش از این گفتیم که طنز در فلسفه کمتر راه دارد. اکنون میگویم که فلسفه از طنز دور نیست، هر چند که طنز در آن به دشواری ظهور یابد. طنز از آن جهت به حکمت و فلسفه نزدیک است که در آن حماقت و قول و فعل بیخردانه در برابر هم قرار میگیرد. نکته مهم دیگری که درباره طنز و به خصوص طنز سعدی باید گفته شود، تفاوت میان صورتهای طنز است. طنز، صورتهای متفاوتی دارد: یک قسم آن طنز روانشناسی است که به خلقیات و منش اشخاص بازمیگردد. غالب طنزها در ادبیات ما در این حوزه جای میگیرند. قسم دیگر طنز اجتماعی است که نمونه آن را میتوان در حکایت «جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی» یافت. در این حکایت سعدی صورت و وجهی از فرهنگ و روابط و مناسبات زمان را تصویر کرده و فهم زمان خود را نشان داده است. صورت دیگر طنز، طنز تراژیک است که شاید سرآمد انواع طنز باشد.
پینوشت: متن کامل این مقاله در شماره جدید دوفصلنامه ادبی - تخصصی «سعدیشناسی» به چاپ رسیده است.