کد خبر: ۸۶۶۷۷
تاریخ انتشار: ۱۷:۲۷ - ۲۵ آبان ۱۳۹۵ - 15 November 2016
شوک حاصل از پیروزی ترامپ هنوز گریبان رسانه ها را رها نکرده است. تبیین آینده آمریکا، این روزها، سوژه گمانه زنی هاست. در آمریکا نیز هنوز تب این انتخابات و نتیجه آن بالاست.بسیاری از گروه های دموکرات هنوز نتیجه انتخابات را نپذیرفته اند و اعتراضات مدنی به این نتیجه آغاز شده است.
شوک حاصل از پیروزی ترامپ هنوز گریبان رسانه ها را رها نکرده است. تبیین آینده آمریکا، این روزها، سوژه گمانه زنی هاست. در آمریکا نیز هنوز تب این انتخابات و نتیجه آن بالاست.بسیاری از گروه های دموکرات هنوز نتیجه انتخابات را نپذیرفته اند و اعتراضات مدنی به این نتیجه آغاز شده است.

حامد وکیلی در ادامه این سرمقاله می نویسد: تبیین «پدیده ترامپ» البته نیاز به گذشت زمان دارد. اما با توجه به آنچه تاکنون رخ داده، می توان به نکات زیر اشاره کرد:

١- تکبر فروکوفته و عقده قلدری؛ هوس سروری بر جهان و خودبرتربینی در فرهنگ آمریکا ریشه دوانده است. هوس بر صدر نشستن و «آقای»‌ جهان بودن، رویای آمریکاییان است. سال هاست البته که این هوس پاخورده است! آمریکا دیگر هرکاری بخواهد نمی تواند انجام دهد. هرچند آمریکا هنوز تاثیرگذارترین کشور در مناسبات جهانی است اما این حد از تاثیر هوس آمریکاییان را ارضا نمی کند. هجوم «واقعیت»‌ به این هوس در این دهه، و سرکوب این آرمان، عقده ای فروکوفته در آنان ایجاد کرده است. سیاست قلدری پاسخ به این عقده است. ترامپ این را خوب درک کرده و به خوبی سوار بر موج حاصل از این عقده شد. وعده انتخاباتی ترامپ مبنی بر بازگشت آمریکا به جایگاه برتر جهان از همین رو بود.

شاید بتوان در این جمله مجمل جوئل شارون جامعه شناس شهیر آمریکایی حدیث مفصل این هوس را خواند: «در واقع، اکثر ما [آمریکاییان] معتقدیم که ایالات متحده آمریکا بزرگترین ملت در جهان است و برای ما دشوار است که باور کنیم شیوه های زندگی دیگری وجود دارند که به همان اندازه خوب و حتی بهترند»
آمریکاییان عادت ندارند از موضعی برابر یا پایین تَر با جهانیان روبرو شوند. اما واقعیت های جهان در بسیاری از مسائل آنان را مجبور ساخت تا از موضعی برابر با جهانیان وارد گفت و گو شوند.

٢- برجام، مذاکره از موضع برابر؛ برجام سند و قراردادی است که طرفین آن موضعی برابر دارند. هیچ کدام از طرفین از موضعی بالا وارد گفت و گو نشد. در واقع یک مواجهه جهانی از مواضعی برابر بود. به همین سبب بود که قدرت منطق کارگر افتاد. اصولا احتجاج برهانی و احتیاج به سخن منطقی، زمانی موضوعیت می یابد که طرفین جدل، مواضعی برابر داشته باشند و مدعاها در بدایت، علی السویه پنداشته شود و برای ترجیح یک طرف نیاز به مرجح باشد. در این هنگامه همه ابنای بشر معتقدند که ارجح ترین مرجح، عقل و برهان است.

اگر کسی احساس کند بشری برگزیده و تافته جدابافته است دیگر چندان حاجت نمی بیند که با زبان برهانی با دیگران مواجه شود. منطق، ابزار جهانیانی است که خون خود را رنگین تَر از دیگران نمی دانند. واضح بود که آمریکا تا پیش از برجام از موضعی بالا به مساله هسته ای برخورد می کرد. این که کشوری خود بمب هسته ای داشته باشد اما سایر کشورها را حتی در تحقیقات هسته ای محدود بخواهد، هیچ توجیهی ندارد جز اینکه آن کشور خود را با سایر کشورها برابر نمی داند. اما آمریکا در مساله هسته ای ایران مجبور شد از آن ادعای بلند خود دست بکشد و بر سر یک میز و از موضعی برابر مذاکره کند. و برجام حاصل این مذاکره بود. با این توضیح می توان دریافت که چرا ترامپ این چنین موضعی نسبت به برجام دارد و وعده ی گزاف پاره کردن برجام را داده بود. برجام، تکبر آمریکا را خراشیده بود.

٣- سرمایه داری ریاکار به مسلخ سرمایه داری تمام عیار می رود؛ هرچه دموکرات ها و در راس آنان، اوباما، تلاش کردند تا با ساختن چهره ای انسانی تَر از سرمایه داری، تضادهای آن را فرو کاهند، در مقابل، ترامپ چهره ای بدون روتوش و رفو از سرمایه داری نشان می دهد. او آشکارا از سود سرمایه در هر شرایطی دفاع می کند. او حتی سیاست را هم به روش تجارت می سنجد.

هرچند اوباما چندان سرمایه داری را تعدیل کرد که کار را به در آغوش گرفتن کاسترو هم رساند، ترامپ اما چنان تهاجمی و غلیظ وارد شده است که به جز رژیم صهیونیستی، نشان نداده که با هیچ کشور خاورمیانه بر سر مهر باشد. ترامپ تا کنون نمایشی از یک سرمایه دار تمام عیار و البته صادق بوده است. گمان نکنم که با ترامپ، آمریکا بتواند دست صلح به هیچ کسی بدهد. مواضع او درباره تبعیض نژادی، مسلمانان، زنان و ... از او یک سرمایه دار تمام عیار به نمایش گذاشته است.

4- سلفی گری آمریکایی؛ گویا باید باور کنیم نهضت رجعت به آمریکای نخستین شکل گرفته است. آمریکایی که در اوج نژادپرستی، بنیادگرایی و استعمارگری بود. سخنان نژادپرستانه ترامپ گویای روزهای نخستین شکل گیری سرمایه داری است. اعتراض او به سیاست خارجی آمریکا در مواردی که آمریکا از موضعی برابر وارد می شود (مانند برجام) نشان از خوی استعمارگری ترامپ دارد. در واقع می توان گفت پاره ای از مردم آمریکا در سیمای ترامپ رویای ساختن «سرزمین رویاها» را دیدند و به راه او دل سپردند. راهی به یک رویا؛ رویای نخستین آمریکا و یا رویای آمریکای نخستین!
*منبع: روزنامه ابتکار،1395.8.25
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: