کد خبر: ۸۱۴۲۵
تاریخ انتشار: ۱۹:۵۷ - ۲۰ شهريور ۱۳۹۵ - 10 September 2016
پس از فتح ایران توسط اعراب مسلمان، تا چند قرن این کشور زیر سلطه حاکمان غیر ایرانی بود. تا این‌که بارقه نخستین حکومت‌های ایرانی زده شد. البته این حکومت‌ها نیز فراز و فرود‌های زیادی را طی کردند. اما بالاخره ماجرای دولت در ایران با مشروطه خواهی بدست مردم رسید.

پس از فتح ایران توسط اعراب مسلمان، تا چند قرن این کشور زیر سلطه حاکمان غیر ایرانی بود. تا این‌که بارقه نخستین حکومت‌های ایرانی زده شد. البته این حکومت‌ها نیز فراز و فرود‌های زیادی را طی کردند. اما بالاخره ماجرای دولت در ایران با مشروطه خواهی بدست مردم رسید.

خبرگزاری میراث فرهنگی ‌ـ گروه میراث فرهنگی ـ آنچنان­که گفته شد یعقوب و دولتش عیارمنش بودند. او خود شخصاً در یک روز معین، در میدان قصر می‌نشست و به عرض حال و شکایات مردم رسیدگی می­کرد.
 
یعقوب پس از تسلط بر سیستان، بی­درنگ به استقرار دیوان و گماشتن کارگزاران خود بر امور دولت پرداخت و آن­گونه که از منابع تاریخی بر می­آید تا ایام امارت عمرو از وزیری که رییس اجرایی دولت صفاری باشد، خبری نیست.
 
سامانیان
پس از صفاریان دولت مهمی را که باید درباره آن صحبت کنیم، دولت سامانیان است. نژاد آنها متعلق به یکی از خاندان­های ایرانی است که در برخی از منابع این نسبت را به خاندان بهرام چوبین ساسانی می‌رسانند.
 
به قدرت رسیدن آنها از آنجا آغاز شد که جدشان که ساکن مرو بود و شغلی دولتی داشت در اواسط عمرش به دین اسلام درآمد و صاحب فرزند و نوادگان باکفایتی شد. آنان در خراسان، به دستور مأمون فتنۀ بزرگی را سرکوب کردند.
 
بنابراین چون مأمون به خلافت رسید، حکومت شهرهای ماوراءالنهر را بدیشان سپرد و بعد اندک اندک خودشان این قلمرو را افزایش دادند؛ زیرا در این زمان دیگر اقتدار سیاسی و دخالت نظامی خلفا در ولایات، خاصه در مناطق دوردست کاملاً محدود و گاه از دست رفته بود اما به هرحال نظام حکومتی سامانیان همچنان به کسب مشروعیت از دربار خلافت متکی بود و خلیفه منشور حکومت را برای امرای آنان ارسال می­کرد.
 
تشکیلات اداری سامانی که در آن، زبان فارسی جریان داشت، آمیزه­ای از ویژگی­های محلی آسیای مرکزی و عربی-اسلامی بوده­است. بدینسان می­توان سامانیان را نخستین دولتی دانست که تشکیلات دیوانسالاری را از تیسفون به عاریت گرفته بودند.
 
از جانب دیگر ماوراءالنهر زیر سلطۀ ساسانیان نبود و دبیران، روحانیان (اعم از مانوی، عیسوی، بودایی و زرتشتی) و اهل قلم از حیث نفوذ در جامعه از جایگاه برتری برخوردار بودند؛ زیرا جامعۀ ماوراءالنهر برخلاف جامعۀ خراسان که دارای سلسله مراتب اجتماعی و طبقات منفصل بود، بیشتر جامعه­ای سوداگر محسوب می­شد.
 
بنابراین ماوراءالنهر بیش از خراسان برای پیدایش یک جامعۀ تساوی­خواه و بدون امتیازات ویژه زمینه داشت و به همین دلیل نوزایی ایرانی-اسلامی در دولت سامانی نشو و نما یافت و این سامانیان بودند که اسلام را از قالب­های تنگ و شعائر سنتی عرب بدوی رهانیدند و به فرهنگی قابل ارائه به جامعۀ جهانی مبدل کردند.
 
ساختار دولت سامانی نیز این امر را تأیید می­کند؛ زیرا در منابع مربوط به این دورۀ سه طبقه اندیشمند جامعۀ اسلامی به وضوح قابل تشخیص است: 1) طبقۀ دبیران (کاتب) 2) طبقۀ ادیبان و 3) طبقۀ علمای دینی (دانشمند، عالم).
 
در دستگاه و تشکیلات دیوانی و اداری سامانی وزرای مشهوری چون ابوعبدالله جیهانی و ابوالفضل بلعمی حضور داشتند. اگرچه به کار گرفتن این بزرگان از جمله اقدامات شایستۀ ساسانیان بود اما در عوض استخدام غلامان ترک در تمامی ارکان دولتی و لشگری و ارتقای منزلت آنان سبب­ساز اتفاقات ناخوشایندی شد که در پی به آنها خواهیم پرداخت.
 
آل بویه
حکومت آل بویه که نسبشان به یزدگرد سوم می­رسید در نواحی فارس، عراق، اصفهان و همدان، زمانی قوت گرفت که قدرت مرکزی خلفا به تدریج رو به ضعف نهاد و حکومت آل بویه موفق شد مناطق مرکزی و جنوبی ایران را از سلطۀ عباسیان خارج کند.
 
قدرت و تسلط آل بویه بر خلفا به اندازه­ای بود که عزل و نصب ایشان به دست آل بویه صورت می­گرفت. حتی پیش آمده بود که خلیفه­ای را کور و خلیفۀ دیگری را بر مسند قدرت می­نشاندند. آنها پس از تحکیم قدرت، خود را شاهنشاه خواندند و به گفتۀ خواجه نظام­الملک از روزگار ساسانی تا زمان آنان هیچ­کس را شاهنشاه نخوانده بودند.
 
آل بویه که به فرهنگ ایران خدمات شایانی کردند، وزرایی داشتند که اغلب از فضلا بودند. در نظام حکومتی این خاندان مقام وزارت پس از فرمانروا بالاترین مقام بود. عضدالدوله که شهریار بزرگ این سلسله بود، به تقسیم قدرت میان خلافت و سلطنت اعتقاد داشت و خود را امیر عادل خواند. این صفت درواقع به امتیاز ویژۀ دیرینۀ پادشاهان ایران اشارت دارد.
 
آل بویه که پیرو تشیع و پشتیبان جدی آن به شمار می­آیند، نخستین خاندان ایرانی بودند که توانستند بر خلفای بغداد مسلط شوند.
 
به طور کلی در دوران حکمرانی امرای پس از اسلام عنصر ایرانی بر سایر اقوام و ملل در اکثر عرصه­های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و همچنین اداری غلبه داشته است. توان و خلاقیت ایرانیان در این عهد به کمال خود رسیدند.
 
در سیاست افرادی چون مرداویج زیاری، عمادالدله، فضل­بن احمد اسفراینی، حسن میمندی و نظایر آنها، در علم شخصیت­های فرزانه و بزرگی چون طبری، زکریای رازی، فارابی، ابن­سینا، ابوریحان و نظایر ایشان، و در ادب فارسی افرادی از قبیل رودکی، فردوسی و امثال آنها پدید آمدند.
 
آنان بی­شائبه و به­دور از هرگونه تعصب دینی، در جستجوی حقیقت و طلب دانش برای نفس علم با سخت­کوشی فعالیت داشتند. این احوال درست در تناقض با اوضاعی بود که از قرن چهارم به بعد یعنی زمان به قدرت رسیدن غزنویان، در ایران پدیدار شد.
 
غزنویان
این دوره با تحدید دایرۀ افکار، افت ابتکارات علمی، فقدان توجه به ملیت در قلمرو حکومت سامانیان و به تبع آن، نفوذ قبایل ترک آغاز می­شود. در دستگاه سامانیان و دیلمیان تعداد غلامان ترک بسیار بود.
 
به جز عوامل اجتماعی و سیاسی مؤثر در مسلط شدن ترکان بر ایران دو عامل دیگر را می­توان پراهمیت دانست:
یکی آن­که غلامان تربیت شده تا مرحلۀ سپهسالاری و فرماندهی می­رسیدند و آنجا که فرصت و قدرت کافی می­یافتندصاحبان خود را به قتل می­رساندند.
دوم ورود این ترکان به خاندان امرای ایرانی، از طریق اختلاط و امتزاج مردم ایران با کنیزکان ترک بود.
 
از پیامدهای تسلط غلامان ترک نخست برافتادن خاندان­های قدیم ایرانی و سپس آن بود که طمع و مال‌اندوزی ترکان در دستگاه حکومتی ایران موجب دلسردی و عدم اعتماد مردم به دولت­ها گردید.
 
حکومت نیرومند ترک ایلک­خانیان در ماوراءالنهر و سپس غزنویان نخستین حکومت­های رسمی ترکان در ایران شمرده می­شوند. ایران دوران غزنوی همانند دولت سامانی در بخارا دارای تشکیلات اداری و سازمان دولتی بود.
 
مقام وزیر و دستگاه وزارت بیشترین قدرت را پس از سلطان داشت و در کنار دیوان وزارت پنج دیوان دولتی عظیم دیگر مانند آنچه در حکومت­های ایرانی پیش از آنان بود، دیده می­شد.
 
حاکمان غزنوی پیوسته دقت داشتند که با حمایت ظاهری از سنت­های مذهبی و کسب مشروعیت از دربار عباسی پایه­های قدرت خود را تحکیم بخشند. از جانب دیگر اتحاد حکومت­های غزنوی و عباسی موجب سرکوب تمام افراد و نهضت­های مردمی شد.
 
چنان­که مسعود وزیر خود، حسن میکال مشهور به حسنک وزیر را به اتهام قرمطی شدن بر دار کرد. غارت، ستم و بیداد ارکان حکومت غزنوی را را تباه و وزیران و کارگزارن و دیوانسالاران آن را به کژتابی و فساد کشاند و سرانجام حکومت در اندک زمانی در برابر یورش سلجوقیان از هم فروپاشید و لاجرم منقرض گردید.
 
سلجوقیان
سلجوقیان از جمله ترکان غز بودندکه در زمان سلطان محمود غزنوی با اجازۀ او به نواحی شرقی مهاجرت کردند اما رفته­رفته پیشروی کردند و قدرت گرفتند تا آنجاکه طغرل سلجوقی توانست غزنویان را شکست دهد. او پیش از آن­که همه قلمرو غزنویان را تصاحب کند در نیشابور به عنوان پادشاه تاجگذاری کرد.
 
دولت سلجوقی از زمره دولت­های بزرگی است که قبل از مغول در ایران تأسیس شد. تشکیلات اداری در دوره­های پیش از سلجوقیان، تداوم تشکیلات حکومت­های پیشین بود که در این زمان مفهوم جدیدی پیدا کرد؛ یعنی با حفظ همان چارچوبی که دولت­های پیشین بنا گذاشته بودند پیشرفت­هایی را صورت دادند.
 
بسیاری از مورخان پیشرفت­های حوزۀ دیوانسالاری در این دوره را به برخی از وزیران به­ویژه نظام­الملک وزیر الب­ارسلان و ملکشاه سلجوقی نسبت می­دهند، لیکن باید خاطرنشان ساخت که سلاطین سلجوقی نیز مردان کارآمدی بودند. بدین­سان تحت حکومت آنان تشکیلات اداری از ثبات و کارآمدی لازم برخوردار شد.
 
البته این نکته را نیز باید یادآور شد که میان ملکشاه و خواجه اختلافاتی پیش آمد که منجر به خلع این وزیر شد و چندی بعد خواجه نظام­الملک به دست یکی از فداییان حسن صباح کشته شد.
 
مدیریت سازمان حکومت عظیم سلجوقیان را وزیران مقتدری برعهده داشتند که در معیت عده­ای از کاتبان و کارگزارن پروردۀ دستگاه غزنویان، امور مملکت و دولت تازه­تأسیس سلجوقی را اداره می­کردند.
 
مراد از وزارت در دورۀ سلجوقی اداراتی است که هرکدام از آنها مانند وزارتخانه­های کنونی به یک رشته از امور دیوانی رسیدگی می­کرد. در دورۀ سلجوقی وزارت از اعتبار و نفوذ ویژه­ای برخوردار بود و اکثراً وزیر بدون مجوز سلطان به انجام امور می­پرداخت و ریاست همه دیوان­ها را به عهده داشت.
 
یکی از نهادهایی که در دورۀ سلجوقی جلب توجه می­کند نهاد اتابکی است که شاید بتوان منشأ آن را در سازمان اجتماعی و رسوم ترکمانان جستجو کرد. در این دوره نخستین کسی که لقب اتابک گرفت نظام‌الملک بود. این نهاد که در همین دوره دارای وجوه اجتماعی و سیاسی شد، تعلیم و تربیت شاهزادگان را به عهده گرفت.
 
سلجوقیان همانگونه که سلطنت غزنویان را متزلزل کردند، خودشان توسط خوارزمشاهیان از قدرت ساقط شدند.
 
خوارزمشاهیان
خوارزمشاه لقب فرمانروایانی بود که بر خوارزم حکومت داشتند. آنها که بازماندگان غلام ترکی به نام نوشتکین بودند، در ابتدا ازجانب دولت سلجوقی گمارده می­شدند اما بعد با آنها درافتاده و طی چندین نبرد قدرت را به دست گرفتند و 138 سال بر قسمت­های عمده­ای از ایران حکومت کردند.
 
دستگاه حکومتی خوارزمشاهیان همانند دورۀ سلجوقی بود و طبق روال، این دستگاه اعم از کشوری و لشکری زیر نظر سلطان قرار داشت و شخص دوم مملکت وزیر یا خواجۀ جهان بود.
 
اما مهم­ترین رخداد در زمان خوارزمشاهیان حملۀ مغولان به ایران به­شمار می­آید که سبب­ساز آن را باید سلطان محمد خوارزمشاه دانست. او که در مدت سلطنت 22سالۀ خود فتوحات و پیرزوی­های زیادی به­دست آورده بود، با کشتن فرستادگان مغول که بیشتر به قصد ایجاد روابط تجاری آمده بودند، خشم آنان را برانگیخته و موجب تحقق فاجعه­ای شد که همانند آن در تاریخ انگشت­شمار است.
 
مغولان و ایلخانان
ایران در آستانۀ یورش مغول، به­رغم هجوم صحرانوردان و دست به دست شدن مسند شهریاری از ساخت اجتماعی نسبتاً پابرجایی برخوردار بود. نظم و سازمانی که وزیران خردمندی چون جیهانی، بلعمی، اسفراینی و خواجه­نظام­الملک برقرار ساخته بودند، هنوز وجو داشت.
 
مغولان علاوه بر نواحی شرقی بر دیگر نقاط ایران نیز احاطه پیدا کردند مگر در فارس که حکمران آنجا به نام سعدبن زنگی با فرستادن ناگزیرانۀ برادرش به نزد اوگتای خان مغول، توانست فارس را از تاخت و تاز مغولان نجات دهد. گیلان نیز تنها منطقۀ ایران بود که مستقل باقی ماند و مغولان حتی به­طور ظاهری نتوانستند سررشته فرمانروایی آن را با اعزام حاکمی از جانب خود به دست گیرند. گیلان در آن موقع به دوازده منطقه تقسیم می­شد که هریک امیری داشت و دستگاه اداری آنان نشانه­های ظاهری پادشاهان را داشت.
 
مغول به هنگام هجوم به ایران و فتح آن با ملتی باهویت و فرهنگِ غنی و دیرپا روبرو شد. در دوران حاکمیت مغول بر ایران امور مملکت بیشتر در دست دانشوران و اصحاب قلم و مدیران لایق ایرانی نسب اداره می­شد.
 
مغول به محض آن­که تحت فرمان حکومت واحدی درآمد، بر ضرورت وجود تشکیلات و سازمان­های منظم کشوری و لشکری آگاهی یافت. تاتاران از خود الفبا نداشتند بدین­سبب جوانان مغول از اویغوران سواد فراگرفتند تا بتوانند مجموعۀ "یاسا" یعنی حقوق عرفی مغولان را تنظیم و تحریر کنند.
 
چنگیز نه تنها یک امپراتوری پدید آورد، بلکه آن را چنان خوب سازمان داد که تا 50سال پس از مرگش نیز همچنان در حال توسعه بود. چنگیز از خدمات مشاوران فرهیخته­ای که متعلق به جوامع پیشرفته­تر بودند بهره­های زیادی گرفت. وی به­کلی از تعصب نژادی برکنار بود، وزیران و قرماندهان خود را از میان بیست ملت گوناگون انتخاب کرد و همچنین حامی بازرگانی بین­المللی بود.
 
با ورود مغول به ایران دو الگوی حکومتی با دو گرایش سیاسی عمده وجود داشت: یکی تجزیۀ صحرانشینی و دوم حکومتی نیرومند در مرکز که هدایت کنندۀ تشکیلات اداری در سطح مملکتی محسوب می­شد که این دو جریان متضاد در عصر سلجوقی نیز وجود داشت.
 
در دورۀ نخستینِ غلبۀ مغولان به دلیل خلأ سازمان اداری نظام­مند و منسجم، تشکیلات لشکری از اهمیت ویژه­ای برخوردار بود و به نوعی نظام اداری حکومت نیز محسوب می­شد.
 
تداوم فرمانروایی بر امپراتوری وسیعی چون قلمرو مغولان بی­مدد یک شبکۀ ارتباطی منظم، بسیار دشوار بود. مغولان یک نظام ارتباطی کارآمد به نام "یام" ابداع کردند که اقتباسی بود از نظام چاپار هخامنشی.
 
حکومت ایلخانان که دنبالۀ مغولان بودند توشط هولاکو بنیانگذاری شد. نظام حکومتی ایشان تفاوت چشمگیری با اجداد مغولشان نداشت و نمود به­کارگیری عناصر فرهیخته ایرانی در دستگاه حکومتی آنان را می­توان با حضور خواجه­نصیرالدین طوسی دنبال کرد.
 
سرکوبی اسماعیلیه و براندازی خلافت عباسی از رخدادهای مهم دورۀ ایلخانی است. گذشته از این و با چشم­پوشی از تحولات اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و اهمیت ادبی، از مشخصات بارز این عهد خشونت و شکنجه و قتل به مجرد سوءظن از طرف ایلخانان و تهمت و ناجوانمردی وزراء و امرای ایلخانی است.
 
تیمور یکی دیگر از چنگیززادگان بود که از ماوراءالنهر فتوحاتش را آغاز کرد و تا هند و مسکو پیش رفت و مناطق وسیعی در داخل ایران را نیز متصرف شد. دوران حکومت او از منظر فرهنگی، ترکیبی از مؤلفه­های حکومت امرای ترک و ایرانی و از نظر تشکیلات حکومتی ترکیبی از مردم ترک و چنگیزی و به لحاظ سیاسی و مذهبی آمیزه­ای از عناصر مغولی و عربی شمرده می­شد.
 
صفویه
مؤسس این سلسله شاه­اسماعیل بود که ابتدا به خونخواهی پدرش، با متحد کردن صوفیه، آذربایجان، اران، ارمنستان و ترکان طوایف مختلف قیام کرد. سپس او با فتح خراسان و مرو فتنۀ بزرگ ترکان که ایران و هند را تهدید می­کردند، از میان برداشت.
 
علی­رغم آن­که می­دانیم صفویان از دودمان عارف نامی شیخ صفی­الدین ابواسحاق اردبیلی بوده­اند اما مدارک زیادی از خاندان آنان در دست نیست زیرا آنها پس از تأسیس دولت صفویه مدارک مربوط به اصل و منشأ خود را مخدوش کردند.
 
هدف آنها از این کار و ابراز تشیع آن بود که خود را از عثمانیان جدا نگه دارند و مورد مهر و محبت همه مسلمانانی که مذهب تسنن نداشتند واقع شوند. آنها شجره­نامه­ای مشکوک برای خود فراهم کردند که نسب ایشان را به امام هفتم می­رساند.
 
بنابراین می­بینیم که مذهب در شکل­گیری و تداوم دولت صفویه نقشی تعیین­کننده داشت. قدرت سلطنت و ایجاد یک حکومت مطلقه از مشخصه­های سلطنت صفویان است. به اعتقاد بسیاری از مستشرقان و مورخان، پس از انقراض سلسلۀ ساسانی دولت صفوی نخستین دولت در ایران است که دارای وحدت سیاسی و ملی است.
 
شاهان صفوی امور مملکت را بر حسب موقعیت با رعایت قوانین دینی انجام می­دادند و شاه زیر نفوذ هیچ­یک از اولیاء امور و وزیران خود نبود اما با وجود این­که شاه قادر مطلق بود، مجلس مشاوره (شورای سلطنتی) یا شورای وزیرانی ترتیب داده بودند که هرروز در محلی در مجاورت قصر شاهی به نام کشیکخانه تشکیل می­شد.
 
قدرت سلاطین صفویه در ادوار مختلف تغییر کرد. سلطنت موروثی و در میان فرزندان ذکور بود لیکن در اواخر سلطنت، زنان حرم و خواجه­سرایان در عزل و نصب حکام تصمیم می­گرفتند. قبل از شاه عباس، ولیعهد به حکومت یکی از استان­های بزرگ فرستاده می­شد تا به امور مملکت آشنایی پیدا کند، ولی بعد از شاه­عباس این رویه کنار گذاشته شد و ولیعهد در حرمسرا تحت نظر زنان بزرگ می­شد.
 
جامعۀ صفوی جامعه­ای هرمی­شکل بود که در رأس آن شاه قرار داشت و رعایا در پناه او می­زیستند. صاحب­منصبان عمدۀ دولت صفوی را "ارکان" دولت می­خواندند و وزیر ملقب به اعتمادالدوله در رأس دیوان‌سالاری قرار داشت. در طول این هرم مناصب و سمت­های متعددی چون مستوفی­الممالک، منشی‌الممالک، ناظر، مشرفان، شیخ­الاسلام، قاضی و غیره وجود داشتند.
 
افشاریه و زندیه
مؤسس افشاریه نادر بود که از طایفۀ کوچکی متعلق به ایل افشار سربرآورد. او ابتدا یکی از سرداران دولت صفوی بود که برای عقب راندن دشمنان خارجی چون ازبکان و عثمانی­ها رشادت­های زیادی نشان داد و بعد چنان قدرتمند شد که داعیه حکومت کرد و دولت افشاریه را بنا نهاد.
 
دولت نادرشاه نمونۀ بارز از یک حکومت استبدادی نظامی- فئودالی بود. حاکمیت شاه حدی نداشت و شورای امیران که در زمان شاهان صفوی پایه­ریزی شده بود، نه تنها اختیارت چندانی نداشت بلکه نادر در همان ابتدای حکومتش آن را عملاً منحل کرد و در واقع به اطلاع ایرانیان رسانید که می­خواهد بدون شریک سلطنت کند.
 
به ­رغم حکومت مطلقۀ نادری، دستورالعمل­های امور دیوانی افشاریه تقریباً همان­هایی بوده­است که از روزگار صفویان قوام یافته بودند و بعدها تا اواسط قاجاریه نیز برقرار ماندند.
 
ایران همواره بعداز افول یک دولت مقتدر، میدان تاخت و تاز سران عشایر و ستیزه­جویان و مدعیان بوده‌است و این قاعده در اثر انقراض دولت نادری نیز تحقق پیدا کرد؛ یعنی عده­ای از رؤسای ایلات و عشایر خروج کردند.
 
درمیان آنان مرد مقتدری بود به نام کریم­خان که از یک خاندان اصیل ایرانی نژاد بود و  ریاست طایفۀ زند را به عهده داشت. او به کمک یک تن از هم­رزمانش ابتدا اسماعیل صفوی را بر تخت نشاندند و خود، به نام وی زمام امور را به دست گرفتند اما پس از پاره­ای از حوادث و باتوجه به قابلیت­هایی که کریم­خان داشت از جمله آن­که به­واسطه مردم­پروری و عدالت­گستری­اش میان مردم جایگاهی باز کرده بود، توانست شخصاً بر مسند قدرت بنشیند.
 
تشکیلات دولت کوتاه­مدت او چندان تفاوتی با دولت­های پیشین نداشت و تنها نکتۀ قابل ذکر، آن است که کریمخان از قبول عنوان پادشاه احتراز کرد و در تمام عمر، وکیل خوانده شد.
 
قاجاریه
آقامحمدخان خان قاجار، بنیادگذار سلسلۀ قاجار، پسر محمدحسن خان از سران ایل قاجار بود که پس از کشته شدن نادرشاه سر به شورش برداشتند و در هنگام سرکوبی همین شورش بود که آقامحمدخان اسیر و خصی شد.
 
مدتی بعد در لشکرکشی­های پدرش علیه زندیه شرکت کرد و با براندازی آنها در فارس، به تهران بازگشته و به نام پادشاه تاجگذاری کرد.
 
حکومت قاجار دنبالۀ رژیم سلطنت استبدادی بود که طی سال­ها با مختصر تفاوتی در تاریخ ایران به چشم می­خورد. شاه یگانه مرجع ذیصلاح برای رسیدگی به کلیه مسائل کشوری و لشکری، فرمانده کل نیروهای مسلح کشور، امر او لازم­الاجرا، فرمان او مطاع، سلطنت او موهبت الهی و وجود او منشأ خیر و برکت بود.
 
 اما با تحولاتی که در دنیای غرب پیش آمده بود و ارتباطاتی که میان دول شرق و غرب شکل گرفته­بود تشکیلات اداری و حکومتی تازه­ای طلب می­شد.
 
چهارمین شاه قاجار، ناصرالدین شاه در آغاز کوشید تا دست به اقدامات اساسی در امور ادارۀ کشور بزند. در این دوره به­تدریج دستگاه تازۀ تقسیمات کشوری پدید آمد که تمرکز دستگاه­های حکومتی در نقاط گوناگون را ایجاب می­کرد.
 
در این زمان برای نخستین بار در طول تاریخ سیاسی ایران، هئیت دولت مرکزی با ریاست صدراعظم و چهار وزیر که سرپرستی و ادارۀ وزارتخانه­های داخله، خارجه، مالیه و فوائد عامه را عهده­دار بودند ادارۀ عمومی را در مرکز کشور برعهده گرفتند که البته همه اینها در بدو کار جنبه ظاهری داشت.
 
ناصرالدین­شاه به­رغم طبع استبدادطلبش، خواه ناخواه تحت تأثیر شرایط متغیر اجتماعی قرار گرفت و پس از برکناری و قتل صدراعظم ترقی­خواه ایران، امیرکبیر، به منظور جلوگیری از تمرکز قدرت در شخص صدراعظم (میرزاآقاخان­نوری)به تجزیه وظایف وی پرداخت.
 
درکنار تمامی این اقدامات و حتی شکل­گیری قانون اساسی در این دوره، سلطنت مستبدانۀ ناصرالدین‌شاه، سیاست شوم انگلستان، سیاست ناهنجار و خشن روسیۀ تزاری، اعطای امتیازات به بیگانگان استقراض از خارجیان توأم با انتشار آراء آزادیخواهانه، انتشار اندیشۀ ایجاد روش و مشی جدید سیاسی برپایۀ قانون، فارغ از وابستگی­های سیاسی و اقتصادی همراه با ایجاد تغییرات و اصلاحاتی که امیرکبیر و میرزاحسین­خان سپهسالار به جریان انداخته بودند، مقدمات نهضت سیاسی و فکری را فراهم ساخت که طی یک انقلاب چهارساله، سلطنت استبدادی قاجار را به سلطنت مشروطۀ پارلمانی مبدل کرد.
 
مشروطه
پس از شورش­های مشروطه­خواهی، سخن از تأسیس عدالتخانه به میان آمد و شب­نامه­هایی درباره لزوم اصلاحات اجتماعی و آزادی­های فردی پخش شد. سرانجام در مرداد 1285 به دستور مظفرالدین­شاه مجلسی از اعیان و رجال و شاهزادگان و بزرگ مالکان و اصناف تشکیل شد.
 
چندتن از روحانیان به دیدار شاه رفته، برای تشکیل مجلس تشکر کردند. سپس طی 12 روز نظام­نامۀ انتخابات از سوی روحانیان و رجال سیاسی آن دوره تنظیم شد و بالاخره در 17 مهرماه 1285 مجلس شورای ملی با حضور شاه و 60 تن از نمایندگان منتخب تهران در تالار گلستان گشایش یافت.
 
حکومت مطلقه از این روز به مشروطه تبدیل گردید و قانون اساسی که با مشورت صاحب­نظران و با مراجعه به قانون اساسی بلژیک در 151 اصل در نهم دیماه 1285 تنظیم و به تصویب نمایندگان رسیده بود به امضاء شاه وقت (مظفرالدین­شاه) رسید و شاه 9روز پس از آن درگذشت.
 
محمدعلی­شاه پس از جلوس، با عدم دعوت از نمایندگان در مراسم تاجگذاری به آنان بی­اعتنایی کرد. از وزرایش خواست تا مجلس ملی را نادیده بگیرند و به والیان خود دستور داد به انجمن­های ایالتی بی‌توجهی کنند.
 
نمایندگان نیز از آن سو، یک نظام حکومت پارلمانی تدوین کردند و سند نهایی را موسوم به متمم قانون اساسی در دو بخش اصلی ترتیب دادند: نخست منشور حقوق، مساوات برای هریک از آحاد جامعه در برابر قانون و امنیت جانی، مالی، ناموسی، مصونیت از بازداشت خودسرانه، آزادی انتشار روزنامه­ها و تشکیل انجمن­ها را تضمین می­کرد.
 
بخش دوم در عین تأیید قوا، قدرت را به قوۀ مقننّه در برابر قوۀ مجریه تفویض می­کرد و همچنین شاه می‌بایست در مقابل نمایندگان سوگند یاد کند و بودجۀ دربارش به تصویب مجلس برسد. سلطنت او نه از جانب خداوند، بلکه از سوی مردم به او اعطا شده بود.  باورِ این نکتۀ از سوی مردم سرآغاز تحول عظیمی در تاریخ دولت­های ایران شد.
 
اگرچه شاه با این قوانین و مجلس مخالفت­های بسیاری کرد و پس از او نیز کارشکنی­های متعددی علیه تشکیل یک دولت مردمی در ایران صورت دادند اما در نهایت ایرانیان توانستند با شکل­گیری مجلس و پی بردن به ارزش آراء خود جایگاه خویش را در تعیین دولت­ها تثبیت کنند.
 
سیمین­دخت گودرزی
 
 
منابع:
-          درآمدی بر دیوان­سالاری در ایران، حمید تنکابنی
-          تاریخ دولت خوارزمشاهیان، پروفسور ابراهیم قفس­اوغلی، ترجمۀ داود اصفهانیان
-          مسائل عصر ایلخانان، منوچهر مرتضوی
-          تاریخ مغول در ایران، برتولد اشپولر، ترجمۀ محمود میرآفتاب
-          مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، شیرین بیانی
-          تاریخ ایران بعد از اسلام، عبدالحسین زرین­کوب
-          دویست و پنجاه و هفت پادشاه در ایران، جلد اول، دوم و سوم، جعفر مهدی­نیا
-          تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، جلد اول و دوم، رضا شعبانی
-          ایران در عصر صفوی، راجر سیوری، ترجمۀ کامبیز عزیزی
-          تشکیل دولت ملی در ایران، والتر هینتس، ترجمۀ کیکاووس جهانداری
-          تاریخ مشروطۀ ایران، احمد کسروی
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: