کد خبر: ۷۸۰۶۷
تاریخ انتشار: ۱۹:۱۴ - ۱۴ مرداد ۱۳۹۵ - 04 August 2016
همه این دختران از شهرها و روستاهای دورافتاده و محروم کشور دور هم جمع شده اند، اما نگاهشان که می کنی، نشانی از محرومیت نمی بینی، چشم هایشان برق می زند و یک لحظه آرام نمی نشینند.
روزنامه اطلاعات در صفحه گزارش نوشت: همه این دختران از شهرها و روستاهای دورافتاده و محروم کشور دور هم جمع شده اند، اما نگاهشان که می کنی، نشانی از محرومیت نمی بینی، چشم هایشان برق می زند و یک لحظه آرام نمی نشینند.

‏در این گزارش که در شماره پنجشنبه 14 مرداد 1395 خورشیدی به قلم ارمغان زمان فشمی انتشار یافت، آمده است: وقتی می فهمند خبرنگار هستم، فریاد می زنند و بلافاصله می خواهند همه مشکلات شهر یا روستایشان را برایم فهرست کنند تا به خیال خودشان، آنها را به گوش مسئولان برسانم.‏

اینجا مجموعه فرهنگی ورزشی امام خمینی(ره)، زیر نظر بنیاد علوی در لواسان است و من آمده ام تا به مناسبت «روز دختر» با این دختران که از گوشه و کنار ایران آمده اند، گفتگو کنم و داستان هایشان را کنار هم بچینم، تا آلبوم رنگارنگی باشد از وضعیت دختران کشورم. خیلی زود متوجه می شوم خیالات و مشکلات همه آنها تقریباً یک جور است. گویی دختر بودن، رشته ای است که همه شان را به شکلی نامریی به هم وصل می کند، رویاها و امیدهاشان را، دغدغه ها و مشکلات شان را. آنها حتی اگر مجبور شوند که آرزوهایشان را مثل موهای بلندشان ببافند و پشت سر بیندازند، اما همیشه می دانند که چه در سر دارند و می دانند که دلشان نمی خواهد عمر آرزوهایشان کوتاه شود درست مثل دو رشته بافته موهایشان!‏

**بهترین برنامه اردویی کشور
شنبه صبح، زمان مراجعه گروه های دانش آموزان شهرهای کشور به این اردو است. همه شان بین 11 تا 15 سال سن دارند و قرار است یک هفته در اردو بمانند. اقامتگاه هر گروه که تعیین شد، دختران برای دریافت پتو و بالش مراجعه می کنند و بعد به سمت چادرها یا اتاق هایشان راهنمایی می شوند. هر روز، ساعت بیدارباش مقارن با اذان صبح است. بعد هم دختران صبحانه می خورند و ورزش صبحگاهی انجام می دهند. کلاس های گوناگون از ساعت 8 تا 11 صبح و 4 تا 7 بعد ازظهر برگزار می شود. در هر نوبت، 2 کلاس 75 دقیقه ای را می گذرانند که نیم ساعت استراحت بین آنها وجود دارد. در زمان استراحت، میان وعده ای دریافت می کنند که صبح ها معمولاً کیک و آبمیوه و بعدازظهرها میوه است. هر شب یک برنامه فوق العاده هم وجود دارد که سر دختران گرم شود؛ به جز مراسم افتتاحیه و جشن اختتامیه، یک شب مسابقه طناب کشی و یک شب دعای توسل، از جمله این برنامه هاست.‏

کلاس های آموزشی ـ ورزشی و تفریحی به شکل کارگاهی در 15 رشته گوناگون از جمله سفالگری، زیست شناسی با رویکرد بهداشت فردی، تیراندازی با تپانچه، شیمی (با عنوان کیمیاگران جوان)، پینت بال و استخر برگزار می شود.‏

محمدتقی نیکنام ـ مدیر مجموعه فرهنگی ـ ورزشی امام خمینی(ره)، می گوید: به گفته مسئولان ذی ربط در وزارت آموزش و پرورش، این بهترین برنامه اردویی کشور است. در هیچ جای دنیا مجموعه ای از شهرهای یک کشور در یک اردو جمع نمی شوند. در اینجا دانش آموزان بلوچ و ترک و کرد و لر و فارس، در کنار همدیگر تفریح می کنند و آموزش می بینند. ‏

وقتی از خاطراتش با بچه ها می پرسم، نقاشی زیبای «سروش فتاحی»، از دانش آموزان پسر استان چهارمحال و بختیاری را نشانم می دهد که ظرف چند دقیقه از صورت او نقاشی کرده است.‏

**آموزش های متفاوت

داوود دیداری ـ رئیس اداره فرهنگی ورزشی مجموعه و مسئول اجرایی اردوها، ما را به هنگام بازدید از کلاس ها و محوطه اردو همراهی می کند. او می گوید: برای هیچ رشته ای، 75 دقیقه، فرصت کافی برای آموزش به حساب نمی آید. این فقط جرقه ای است که می تواند دغدغه ای در دانش آموز ایجاد کند و برای او تبدیل به انگیزه شود.‏

او می افزاید: می خواهیم به بچه ها نشان بدهیم که نوع متفاوتی از آموزش هم وجود دارد. اگر توجه کنید، حتی چیدمان صندلی ها در کلاس ها هم با چیدمان مدرسه ای فرق دارد. چون برای دانش آموزی که 9 ماه درس خوانده است، جالب نیست که تابستان هم بیاید و دوباره روی نیمکت بنشیند و یک نفر در کلاس متکلم وحده باشد.‏

در کلاس سفالگری، دختران استان های سمنان و گلستان، پای چرخ ها ایستاده اند و یاد می گیرند که چطور یک ظرف سفالی بسازند. ظروفی که می سازند، در کوره پخته و در آفتاب خشک می شود، تا روز آخر اردو بتوانند آن را با خودشان به یادگار ببرند. در ایوان، مجموعه کاسه و کوزه های سفالی را نگاه می کنم که هر دانش آموز، اسم خودش را روی آن حک کرده است تا با کارهای دیگران قاطی نشود. یکی از دختران ترجیح داده است به جای نوشتن اسمش، دو قلب تو درتو روی کوزه کوچکش نقاشی کند.‏

صغری کریم ـ معاون پرورشی دانش آموزان گلستانی، با بیان این که با 28 سال سابقه کاری، دومین دوره است که دانش آموزانش را در این اردو همراهی می کند، می گوید: بچه ها با کوله باری از تجربه و معلومات به خانه هایشان بر می گردند. پیشنهاد من این است که از مربیان مرتبط مثل مربی پرورشی برای همراهی بچه ها استفاده کنند، تا بتواند نکات تربیتی را در این سفر به آنها آموزش دهد.‏

**شناسایی استعدادها
در کلاس دومینو، با دختران استان کهگیلویه و بویراحمد حرف می زنم. به دسته های چندنفری تقسیم شده اند و هر گروه مشغول ساختن یک طرح ابتکاری از «دومینو» است. یکی از گروه ها آرم شبکه تلویزیونی استان شان را ساخته است؛ دنا! اعضای گروه بغلی، شاخه گلی روی زمین طراحی کرده اند که در بالاترین نقطه اش، غنچه ای به نام «علی» دارد. دختران به صدای بلند می خندند و گاهی با شیطنت سعی می کنند دومینوی همدیگر را خراب کنند.‏
در کلاس اوریگامی(کاردستی با کاغذ)، دخترانی از ایلام و قم مشغول ساختن رویاهای کاغذی شان هستند. می پرسم: چه ساخته اید؟ هر کدام شاهکارشان را نشان می دهند: من پرنده ساخته ام... من کلاه...‏

زهرا فِیلی، همان طور که تأکید می کند روی کسره حرف اول نام خانوادگی اش حساس است، می گوید که به نجوم علاقه دارد. لابد در کلاس نجوم که با تلسکوپ، آسمان را رصد کرده اند، به این نتیجه رسیده است. خیلی از دختران اینجا متوجه می شوند در چه رشته ای استعداد دارند و به چه چیز علاقه مندند. البته زهرا می گوید دوست دارد در رشته پزشکی درس بخواند، اما فاطمه محمودی علاقه اش را در کلاس رباتیک پیدا کرده، وقتی که توانسته است یک ماشین ساده بسازد. ‏
خانم صیدی ـ مربی پرورشی بچه های ایلام می گوید که قطعا این چند روز برای دانش آموزانش، تبدیل به خاطره خوشی خواهد شد.‏

در کلاس تیراندازی، دختران گیلان، استعداد هدف گیری شان را آزمایش می کنند. من و عکاس روزنامه هم به آنها می پیوندیم. تیر من به خطا می رود و تیر آقای نجفی به هدف می خورد. دختران تشویقش می کنند. سیده فاطمه زهرا فاطمی، دلش می خواهد دوباره تیراندازی کند و همین جا تصمیم گرفته است که در آینده پلیس شود.‏

**اقلام ممنوعه در اردو!‏
سیده مریم موسوی ـ مسئول هماهنگ کننده امور بانوان در اردو، با اشاره به این که اردو های دانش آموزی مجموعه امام خمینی(ره)، فقط در ایام تابستان برگزار می شود، می گوید: این اردو می تواند برای بچه ها مثل یک دانشگاه، پر از بار علمی باشد. آنها دوستان جدید و تجربه های تازه ای پیدا می کنند، به طوری که گاهی با گریه از اینجا می روند. یادم می آید دانش آموزی داشتیم که شب جشن اختتامیه گریه می کرد و وقتی سؤال کردیم، گفت ما عشایر هستیم و وقتی برگردم، دیگر نمی توانم دوستانم را ببینم. ‏

به گفته خانم موسوی، گروه های دانش آموزی از شهرهای دور و نزدیک، از نیمه شب جمعه تا ظهر شنبه به اردو می رسند. روز شنبه مختص ثبت نام و تحویل وسایل لازم است. گوشی های تلفن همراه، پول و دوربین های عکاسی بچه ها از آنها گرفته می شود، چون به همراه داشتن شان ممنوع است. طی گفتگوهای بعدی ام با دختران دانش آموز، متوجه می شوم یکی از عمده اعتراضات آنان هم به همین ممنوعیت هاست!

**با دختران مازندران
در ساعت استراحت بعد از ناهار، به چادر دختران مازندرانی می روم که از روستاهای دور و نزدیک این استان سرسبز شمالی، به اردو آمده اند. اسم روستاهایشان را می گویند: «اسپی کلا»، «واز» و...‏

از وضعیت رفاهی و فرهنگی محل زندگی شان می پرسم و می خواهم بدانم به عنوان یک دختر، چه مشکلاتی دارند. حدیث می گوید: بعضی از مردم قضاوت های بیجا می کنند، چون بی فرهنگ اند! می پرسم: مگر خودت جزو مردم نیستی؟ ریز می خندد و می گوید: نه، من آن طوری نیستم! آنجا اگر دختری از تلفن همراه پدر و مادرش هم استفاده کند، برایش حرف در می آورند!‏
بعد به یاد مشکل زیست محیطی روستایشان می افتد و ادامه می دهد: ما یک دریاچه داریم که مسافران همیشه آن را پُر از آشغال می کنند، اصلاً برایشان مهم نیست که ماهی ها خفه شوند.‏
فاطمه می گوید: مهم نیست که پسران صبح زود از خانه بیرون بروند یا شب دیروقت برگردند، اما دختران چنین اجازه ای ندارند!

معصومه می گوید: ما در روستایمان مدرسه راهنمایی و دبیرستان دخترانه نداریم، دبستان هم مختلط است. دوستان پدرم به او می گویند دخترت را برای ادامه تحصیل به شهر نفرست. پدرم کاری به این حرف ها ندارد، اما رفت و آمد به شهر برای ما سخت است و اگر در یک کلاس فوق برنامه شرکت کنیم، ممکن است به تاریکی هوا بربخوریم. 

نفیسه می گوید: جلوی مدرسه مان هم پاتوق پسرهاست. مزاحم می شوند و همین باعث می شود بعضی از خانواده ها بیشتر سختگیری کنند.‏

**روستای ما را تبدیل به شهر کنند!‏
در یکی از چادرهای مربوط به استان قزوین، دخترانی از منطقه طارم سفلی حضور دارند. تُند تُند اسم روستاهایشان را می گویند: کَلّج، اورکن کورد، سیاهپوش... همگی متفق القول اند که آب روستاهایشان شور و بی کیفیت است و حتی وقتی آن را می جوشانند، باز هم شفاف نمی شود. چنان با هیجان و علاقه مشکلات شان را می گویند، انگار من نماینده ویژه رئیس جمهوری هستم و قرار است همه مشکلات شان را حل کنم!‏

زهرا کشاورز می گوید: پسران روستای ما دبیرستان دارند، اما دختران نه! پسران را به اردوی مشهد می برند، اما ما را نمی برند و می گویند مسئولیت دختران زیاد است! تابستان ها برایمان کلاس آموزشی نمی گذارند، کتابخانه هم نداریم. اما زهرا تعریف می کند که در کتابخانه روستایشان، کلاس نقاشی و کامپیوتر رایگان گذاشته اند و برای گذراندن دوره کمک های اولیه هم فقط 20 هزار تومان شهریه تعیین کرده اند. ‏

دختران شاکی اند که چرا وقتی رفت و آمد برای آنان سخت تر است، باید برای ادامه تحصیل به شهر بروند، اما پسران می توانند در روستا دیپلم بگیرند.‏
کلجی ها می گویند: در منطقه طارم سفلی، یک کارخانه فرآوری زیتون و یک شرکت بسته بندی آن وجود دارد. روستای کلج، 400 خانوار دارد و نسبت به روستای مجاورمان که تبدیل به شهر شده، خیلی بزرگ تر است. چرا روستای ما را شهر نمی کنند؟! ظاهراً منظورشان روستای سابق و شهر فعلی «سیردان» است که در مقطع سنی آنها فقط 5 دانش آموز دارد، در حالی که کلج 150 دانش آموز دارد! 

فاطمه چگینی از روستای «اورکن کورد» هم می گوید روستایشان 700 خانوار دارد، اما هنوز روستا به حساب می آید. «سیاه پوش»ی ها هم به دلیلی مشابه شاکی اند.‏
از رسم و رسوم منطقه شان می پرسم. کُردها از رقص با دستمال در عروسی هایشان می گویند، لُرها از افطاری های مسجد روستا در ماه مبارک رمضان و تُرک ها از عیدی آوردن خانواده داماد برای عروس در عید نوروز. جالب است که در استان قزوین هم مثل خیلی از استان های دیگر، اقوام گوناگون به خوبی و خوشی در کنار همدیگر زندگی می کنند و فرهنگ های مختلف شان را با همدیگر به اشتراک می گذارند.‏

**ورزش بانوان در کرمانشاه
چادر بعدی که انتخاب می کنم، مربوط به شهرستان «هرسین» در استان کرمانشاه است. 
وقتی از سفرم به آن دیار حرف می زنم و از مردم مهربان و مهمان نوازش تعریف می کنم، غریو شادی دختران به آسمان می رود. شروع می کنند به تعریف از جاذبه های منطقه شان: یک حوض سنگی داریم که در واقع ساعت آبی است، سراب هرسین را داریم که برعکس دریاچه ها و سراب های دیگر، امسال پرآب تر از همیشه شده است. از امامزاده مهدی و رودخانه گاماسیاب که حرف می زنند، چشم هایشان برق می زند. معلوم است دلشان حسابی برای خانه و دیارشان تنگ شده است. ‏

پریا می گوید: آب منطقه ما تصفیه نمی شود، در آنجا حتی یک کارگاه یا کارخانه هم وجود ندارد، برای همین جوانان بی کار زیاد داریم. به طور کلی مورد حمایت قرار نمی گیریم. نمایندگان استان ما در مجلس آن طور که باید و شاید به مشکلات ما رسیدگی نمی کنند. هرسین فقط یک بیمارستان دارد، هیچ امکانات ورزشی نداریم. چرا کسی از شهرستان ما نمی تواند در ورزش پیشرفت کند و به جایی برسد؟

فاطمه می گوید به والیبال علاقه زیادی دارد، اما هنوز در یک مسابقه هم شرکت نکرده است و هر بار تیم شان را با بهانه هایی مثل این که «بودجه نیست» و «ان شاءالله تابستان آینده»، دست به سر می کنند! زهرا هم عاشق فوتسال است، اما امیدی ندارد که بتواند در این رشته فعالیت کند.‏

**در میدان مبارزه زندگی
در هر چادر، وقتی درباره سن ازدواج در شهر یا روستای دختران می پرسم، ولوله ای برپا می شود. تا یکی دو نفر می خواهند بگویند «سن ازدواج پایین است. من دختر 13 ساله ای را می شناسم که...»، بقیه حرف شان را قطع می کنند: «نه، سن ازدواج در روستای ما هم مثل جاهای دیگر است، بالای 20 سالگی!» به گمان خود با دفاع از فرهنگ شهر و دیارشان، آبروداری می کنند.‏
به یاد یکی از حرف های خانم موسوی، هماهنگ کننده امور بانوان اردو می افتم که گفته بود: «دانش آموزی داشتیم که در آن سن کم با مردی ازدواج کرده بود که 2 زن دیگر هم داشت!»‏
ورود دانش آموزان متأهل به اردو، تخلف به شمار می رود، اما من به دختربچه ای فکر می کنم که مثل همه همسن و سال هایش، رویای آینده را در سر داشته است، اما با ازدواجی نامناسب، آن را یکسره برباد رفته می بیند.‏

دلم می خواهد همه این دختران نوجوان را که کوچک اند، اما حرف های بزرگ می زنند، در آغوش بگیرم و به آنها بگویم آینده را خودتان باید بسازید. منتظر نباشید که کسی از راه بیاید و خوشبختی را به شما هدیه بدهد. اگر دوست دارید پلیس، پزشک یا قاضی شوید، فقط باید بگویید «من می توانم» و بعد سعی کنید با همه کسانی که مانع تحقق تصمیم های درست شما می شوند، بجنگید؛ درست مثل دخترانی که آماده می شدند در میدان پینت بال، به مصاف همدیگر بروند!‏
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: