آنها که میترسند چیزی را از دست بدهند همهچیز را از دست خواهند داد. آنها که حریصاند همهچیز را بهدست بیاورند، خودشان را از دست میدهند: این رسم سیاست است.
عارف یا لاریجانی؟ کدامیک گزینه مناسبتری برای ریاست مجلس هستند. در ابتدا این پرسش ساده جلوه میکند تا پاسخگو را تحریک به پاسخی سریع و قاطع کند. اما پاسخی نسنجیده به این پرسش عواقبی وخیم و ناشناخته در پی خواهد داشت که بخش اعظم آن در آینده روشن میشود. با انتخاب هریک از گزینههای لاریجانی-عارف سنخی از سیاست شکل میگیرد که موجبات تغییر در ماهیت جریان اصلاحطلبی، اصولگرایی و اعتدالی را فراهم میآورد.
در این میان تنها جناح تندرو که چیزی برای از دست دادن ندارد، برای آنها در بر همان پاشنه میچرخد. البته با تفاوتی اندک، که اگر عارف رئیس باشد با ایمان بیشتری به مقابله برمیخیزند و اگر لاریجانی باشد، کینههاشان، آنها را به مصاف میبرد. برخی تحلیلگران سیاسی بر این باورند که با ریاست عارف بر مجلس، ائتلاف اصلاحطلبان و اعتدالیون و اصولگرایانِ معتدل شکننده میشود.
بخشی از این تحلیلها بیش از آنکه نگران جریان اصلاحطلبی باشد رویکردی دولتگرایانه دارد و هرگونه افزایش تنش در مجلس را به ضرر دولت میداند. دولتی که برخاسته از توانِ اصلاحطلبان است. پس در گام نخست این پرسش باید مطرح شود که ریاستِ کدام رئیس مطلوب دولت است. برخی از افراد دولت روحانی احتمالا به لاریجانی گرایش دارند. هرچه باشد بخش عمدهای از نزدیکی اصلاحطلبان به لاریجانی، ماحصل نزدیکی لاریجانی به حسن روحانی است.
بهراحتی میتوان در برخی موارد، لاریجانی را با حسن روحانی در یک قاب نشاند. اما لاریجانی و اصلاحطلبان را جز با رویکرد تاکتیکیِ معطوف به آینده نمیتوان کنار یکدیگر قرار داد. دولت اعتدالی برای پیشبرد اهداف خود به حفظ وضعیت موجود و آرامش نیاز دارد و ترجیح میدهد مشکلاتش را با رایزنی در پشت پرده حل و فصل کند. شاید آنها گمان میکنند لاریجانی گزینه مناسبتری برای دولت است. گزینه عارف برای دولت (اعتدالیون) گزینه نامناسبی نیست. چهبسا سویه مردمی آن را نیز تقویت کند و چهره اصلاحطلبانهتری به دولت ببخشد. دولت روحانی در موقعیت «احسن» قرار دارد و بعد از انتخاب هر گزینه فقط باید کمی تغییر تاکتیکی بدهد.
این موقعیت «احسن» را شخصیت معتدل عارف به ماجرا بخشیده است. هر اصلاحطلب دیگری بهجای عارف بود، دولت را نگران انتخاب بین آن دو گزینه میکرد. پس بیدلیل نیست که برخی اطرافیان دولت تلاش میکنند تا ریاست مجلس از دل همان ائتلاف بیرقابتی شکل بگیرد که خواسته مصلحتطلبانهای است. اما اصلاحطلبان و جریان اصلاحطلبی طرف دیگر ماجراست. برخی از آنها ترجیح میدهند عارف در رأس امور باشد تا اصلاحطلبی مستقل از دولت به حیات خود ادامه دهد. اما برخی، اصلاحطلبی را با دولت و همراه با قدرت میسر میدانند. این روزها در رسانهها ایندست اصلاحطلبان بیشتر اظهارنظر میکنند زیرا نظرات آنها موجب تقویت ائتلاف است.
اصلاحطلبان دیگر اما محتاطاند تا مبادا کلامی بر زبان بیاورند که موجب مخدوششدن ائتلاف و جدایی بین دولت و آنها شود. دولت حسن روحانی روزبهروز اصلاحطلبانهتر از گذشته میشود و همین تغییر ذائقه، اصلاحطلبان را واداشته دست به عصا راه بروند تا آسیبی به جریان اصیل اصلاحات نرسد. برای برخی اصولگرایان، انتخاب لاریجانی باخت با تفاضل گل کمتر است که با آن میشود در جدول ماند و انتخاب عارف، باخت و خارجشدن از دور مسابقات است. این تحلیلها که با انتخاب عارف، تندروهای اصولگرا را به سنگاندازی تحریک میکند، غلط نیست. اما در نظر تندروها لاریجانیِ پشتگرم به حمایت اصلاحطلبان، فرق چندانی با عارف ندارد.
پس شاید این دلیل چندان محکمی برای انتخاب و عدم انتخاب رئیس نباشد. اینکه اصلاحطلبی از تندروها آسیب بسیار دیده، انکارناپذیر است اما این حجم از «تندروهراسی» باورپذیر نیست. برای حمایت یا عدم حمایت هریک از طرفین، پرسشهای دیگری هم باید مطرح شود. ریاست علی لاریجانی جنبههای متفاوتی دارد. یکی از سویههای مهم آن این است که علی لاریجانی قبل از آنکه یک جریان باشد -که هست- شخصی پرنفوذ است. او در مقام ریاست مجلس یا نماینده، همان نفوذ و اعتبار را دارد. با رئیسشدن او دور تازهای در زندگی سیاسیاش آغاز میشود. او رئیس مجلسی میشود برخاسته از اصولگرایان، اصلاحطلبان و تندروها. این موقعیت، او را در جایگاهی فراجناحی قرار میدهد.
اگر لاریجانی رئیس شود، این دومین چهره سیاسی است که با پتانسیل اصلاحطلبان روی کار میآید. از یک منظر، این نکتهای تأملبرانگیز است. اما اینکه از این به بعد همواره اصلاحطلبان بدنی باشند بدون سر، جای نگرانی دارد. در سیاست رئیس، رئیس است. بهخصوص اگر این رئیس، رئیسی قدرتمند همچون لاریجانی باشد.
او و دیگران حق دارند تا در جریان تحولات، به یکدیگر دور و نزدیک شوند. در این میان برخی از اصلاحطلبان و تندروها به او نزدیکتر خواهند شد. ایجاد توازن بین نیروها که به اقتدار رئیس مجلس بینجامد، امری بدیهی است که کسی از آن غفلت نمیکند. دوری و نزدیکی برخی چهرههای سیاسی به یکدیگر بیش از اصول، تابع منافع مقطعی است که نه توصیهبردار است و نه بخشنامهای.
اما با ریاست عارف، سنخ دیگری از سیاست شکل میگیرد. عارف، «اصلاحطلبی» را بار دیگر در مجلس احیا میکند. اصلاحطلبان بدشان نمیآید در کنار دولت، حیات مستقلی داشته باشند تا پس از بهبود شرایط سیاسی بتوانند از پتانسیلهای خود به نفع جریان اصلاحات استفاده کنند. همانگونه که روحانی از رأی اصلاحطلبان منتفع شد، عارف نیز با حمایت سران اصلاحطلب منتخب اول تهران شده است. در این مورد او با حسن روحانی وجه اشتراک دارد. وجه اشتراک دیگر، سازگاری آنها با نهادهای رسمی است و دیگر آنکه هر دو شخصیتی مستقل و معتدل هستند. پس ریاست عارف برای اعتدالیون چندان ناخوشایند نیست اما برای اصلاحطلبان خوشایند است.
تصور گرایش دولت به ریاست علی لاریجانی، از نگاه برخی از اطرافیان نهچندان نزدیک دولت روحانی ناشی میشود. بهتر است شورای هماهنگی ائتلاف امید با سبکسنگینکردن چیزهایی که فراتر از زمان حال و نفع شخصی است، تصمیماتی اتخاذ کند که آینده اصلاحطلبی را هموار کند. تدبیرِ بعد از ریاست، مهمتر از ریاست است. پرسش نهایی اینجاست: ریاست علی لاریجانی برای اصلاحطلبانِ مستقل، مفید فایدهتر است یا عارف؟ اگر اصلاحطلبان شیوه رأیگیری را برگزیند تا از میان لاریجانی و عارف یکی را بر کرسی ریاست بنشانند، آیا با پیروزی لاریجانی معادله سیاسی به ضرر اصلاحطلبان تمام میشود یا به سودشان؟ واقعا چهچیزی به ضررشان است؟
اگر مجلس عارف را برگزیند چه؟ اینها پرسشهایی است معطوف به آینده. آینده سیاسی اصلاحات را تصمیمِ اکنون میسازد. این تصمیمها هرقدر اصیل و مردمی باشد، مؤثرتر و ماندگارتر است. نباید از نظر دور داشت که عارف با رأی همین مردم که خواستار تغییر بودند، منتخب اول تهران شده است. رأیی معنادار و ارزشمند.(نیوزهاب سیاسی)