کد خبر: ۶۴۸۱۲
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۲ - ۱۰ اسفند ۱۳۹۴ - 29 February 2016
روزنامه اطلاعات در گفت و گو با دکتر یحیی دولتی به بررسی راهکارهای دوباره سازی باغ های کوچک در تهران پرداخت.
 درخت بخشنده است، کربنیک شهر را می گیرد و به انسان ها اکسیژن می دهد. سایه سار گریختگان از آفتاب تفته شهر هست، بی این که خود نیاز به سایبان داشته باشد. درآغوش گیرنده پرندگان است، و خود بی نیاز از پناهگاه. 

هنگامی که می خواستم به دختر کوچکم -ژوان- مهربانی درخت را بشناسانم، کتاب «درخت بخشنده- شل سیلوراستاین» را برایش گرفته بودم.

سال ها پیش، زنده یاد حسین نقشبندی(دبیر ادبیات) در دوران بازنشستگی خود، به باغبانی گرایش یافته بود و در زمین «از پدر رسیده» به باغبانی پرداخت و در آن درختان گوناگون میوه کاشت و زمین را چمنکاری کرد و با «گرانکش» از کوه، چند خرسنگ آورد و در چند جای باغ قرار داد و گوشه/گوشه زمین را کرت بندی کرد و گل شب بو و یاسمن و به ویژه نسترن و نرگس شیراز(که دوست داشت)کاشت. 

باغ چنان آوازه ای در شمال به هم زده بود که مردم در پایان هفته، دسته دسته به دیدنش می رفتند و از درز دیوار، نقشبندی را نگاه می کردند که با کلاه نی باف لبه پهن و به همراه دختر زاده اش، در حال رسیدگی به باغ است. برخی جوانان نیز از دیوار بالا می رفتند و از باغ عکس می انداختند و یکی هم گاه با تفنگ بادی، یک پرنده جلدشده باغ را می زد که لاشه زخمی اش جلوی پای نقشبندی می افتاد و او چشمانش می جوشید.‎نقشبندی، هنگامی که شیفتگیِ مردم را دید، دورِ خانه اش را دیوار کشید و دیوار باغ را فرو ریخت و غروب ها بر مهتابی خانه اش می نشست و به مردمی می نگریست که دست در دست بچه هاشان، به گشت و گذار باغ می آمدند. دختر زاده اش هر غروب که به باغ می آمد،(انگار شبلی به حلاج)،گُلی به سویش پرتاب می کرد و نقشبندی آن را در هوا می گرفت. یک غروب، دختر زاده، گلی به سویش انداخت، ولی نقشبندی دیگر دست دراز نکرد؛ و دختر زاده دریافت که جان باخته است. 

سرانجام باغ و خانه به دختر زاده رسید و او نیز به راه پدربزرگ رفت و به جای فروش باغ، با خانواده اش به خانه پدربزرگ کوچید و هر غروب می آمد و بر صندلی پدربزرگ می نشست و باغ و مردم و بچه های کوچک را تماشا می کرد که در پیچ وخم شمشادها، از پی هم می دویدند.‏

** درخت دوستان شهر
ایجاد باغ های سرسبز به 500 سال پیش از زاد روز مسیح بر می گردد و در پیشخوان یا دور _ و _ بر کوشک ها، درختچه می کاشتند و ایجاد آب نمایی که سایه انداز درختان کنار خود باشد؛ نمونه این گونه «باغ/کوشک» ها را می توان در تهران و حتی شمال ایران سراغ گرفت؛ چهلستون (اصفهان) و باغ دلگشا (شیراز) آمیزش هنرمندانه سازه و آب و باغ و درخت است.

دکتر یحیی دولتی استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، در این باره می گوید: «در گذشته، برخی تمدن ها با سوزاندن جنگل ها پدید آمده اند، اما امروز اگر بخواهند مدنیت مردمی را بسنجند، سنجه شان این است که آیا در برابر بریدن و تباه کردن درختان، حساس اند یا نه!»‏
این پزشک متخصص پیشکسوت بیماری های پوست در ادامه گفت و شنود با روزنامه اطلاعات می افزاید: درختان با قلم موی برگ های خود، شهر را به رنگ سبز آرامبخش در می آورند و دیگر نیازی نیست نقاشان، با رنگ های شیمیایی شهر را رنگ کنند. درختان، باد خنک می زایند و زنندگیِ پرتوهای نور را نرم می کنند. 

راش ها هزاران تُن بخار سرد آب را در هوا «اسپری» می کنند. درختان نه فقط هوا را نم دار می کنند و از سرب معلق در هوا می کاهند، بلکه آلودگی های صوتی را نیز کاهش می دهند؛ آن ها سرانجام، بی فریاد می میرند، بلکه مردم، زندگیِ ماشین زده شهری را تاب آورند. برای همین باغبانان می کوشند در کاشت درخت در شهرها از گونه های خوش رشد و پایدار استفاده کنند.

** زندگی کوتاه درختان شهر
«درختان ریه شهرند، اگر نابود شوند، شهر می میرد.»
دکتر دولتی پس از این جمله می افزاید: درختانی که از 40 سال پیش وجود داشتند، چرا باید نهادی فقط در اندیشه سود خود باشد و به خویش اجازه دهد آن ها را نابود کند و هیچ توجه ای هم به دور و بری ها و همسایگان و کودکان نکند که در تنگنای مه دود و خیابانِ بن بست و پل عظیمی به نام صدر و بزرگراه و بتون و آهن، ساکن اند؟ ‏

به گفته او: «خانواده های کاشانه(آپارتمان)ما و دو خانه سمت چپ، که درشان به همین بن بست صدر باز می شود، هر بامداد که از خانه بیرون می‎آمدند، در میان این همه خشنِ معماری شهری و غژاغیژ خودروها، دلشان به سایه سار چند درخت قدیمی و گل های دست پرورده خویش، خوش بود.

دکتر دولتی در ادامه گفت وشنود با روزنامه اطلاعات می گوید: آقایان برای آن که پولی در بیاورند، زمینی را که صرفاً به درد فضای سبز می خورَد و همسایگان به دست خود در آن گلکاری کرده بودند و درخت کاشته بودند و با آب دل، آبیاریش می کردند و با هزینه شخصی، نگهدارش بودند، فروختند‏‎!‎‏ البته اگر نهادی مگر شهرداری با لگدمال گل ها، ده ها درخت 20 و 30 و 40 ساله را می برید، چندان جای شگفتی نبود، که اینک هست! ولی این کار از سوی نهادی انجام گرفته که در سرسبزنگهداشتن پایتخت(هرچند به بهای سنگین و صرف آب زیاد) می کوشد؛ برای همین است که دلسوختن های ما بسیار زیاد است.‏

او می افزاید: در نگهداشت درختان شهری باید کوشید، زیرا فقط 8 سال پایداری نشان می دهند و سپس می میرند، در حالی که در جنگل، زیستی بسیار درازدامن دارند و درختی در آمریکا، تا 2000 سال می پاید. 

درختان شهر در فضایی مصنوعی قرار گرفته اند و فرسنگ ها با محیط های وحشی خود فاصله دارند. برای نمونه، در یکی از پارک ها، موزه ساخته شده؛ یا در دل برخی بوستان ها، کانکس های راهنمایی و رانندگی جای گرفته است. با این حال، درختان شهری، افزون بر پاکیزگی هوا، نقش بسزایی در افزایش شادابی و تندرستی شهروندان دارند. غوغای بیهوده شهرها، سبب روکردن روح های آرامش خواه به سوی درختان می شود؛ با توجه به این که روند رو به گستره شهرها، سبب لگدمالی طبیعت روستاهای نزدیک دست شده است.

دکتر دولتی با این سخن که شهروندان در شهرهای به ظاهر سبز، به سبب نداشتن درختزارها در رنجند، می گوید: زیرا چمن ها نه این که اکسیژن ساز نیستند، بلکه آب و اکسیژن زیادی مصرف می کنند؛ بنابراین اولویت در ایجاد درختزار است و حفظ درختان؛ زیرا نابودی درختان، سبب خشکی زمین، گرمای بیشتر هوا، آلودگی آب و پدیده ریزگرد در بیشتر فصل های شهرها می شود. 

افسردگی، فشارهای روحی و رفتارهای خشن شهری، بازآمده از معماری و مبلمان خشن شهری است، از این رو در جهان امروز، امتیازهای شهری را بر پایه(رفاه، آسایش و ایمنی) ارزشگذاری و برخی مولفه های کیفیت زندگی شهری، بستگی به شمار درختان شهر دارد. کاشت هر درخت، با ارتقای سرانه فضای سبز، امتیازی برای کلانشهرها است. امید که هر شهروندی با خرید یک خودرو، ده ها درخت بکارد؛ که درختکاری، آسان ترین و ارزان ترین و زیباترین کارها است.

به گفته دولتی، یک پیاده روی بی درخت، مگر یک مشت موزاییک بتُنی نیست. هنگامی که از دور به چشم انداز یک پیاده رو می نگرید، فقط زمانی که ردیفی از درخت داشته باشد، خواهید گفت: «چه با صفا!» درختان بارِ سنگین آلودگی هوا را به دوش دارند و مدام در کارِ لطیف هوایند و این کار را با جذب ریزگردها می کنند.

** درختان درمانگر
«بوستان های شهرها پاسخگوی مردم و کودکان شان نیست.»
دکتر یحیی دولتی در ادامه سخن بالا می گوید: آسمان شهر، همیشه پشت توده دود و آلاینده ها ناپدید است. نگاه ها از لابه لای آسمان خراش ها، راه به آسمان شب نمی برد. شهروندان، در میان آسمانخراش هایی که جای درختان نشسته اند، آسمان پرستاره شهر را گم کرده اند. چشم اندازهای شهری از چهارسو و با آهن و بتون خشن خود، نیشتر به چشم ها می کشد و برای همین، شهروندان، طبیعت دست نخورده و بکر را از یاد برده اند و می پندارند که طبیعت زنده، یعنی همان پرندگانی که در فنس و تور نگه می دارند و به نمایش می گذارند، در حالی که پرنده باید آزاد باشد و از درختی به شاخه درخت دیگر بپرد. همه این ها انگیزه ای است که برای مرگ یک درخت، چشم مان بجوشد. ‏

به باور این پزشک: خوشنودی شهروندان نیز در گرو درختان تنومند است، چرا که حتی نگاه به سبزی درخت، از فشارهای روحی و روانی مردم می کاهد. حتی پنداشت شهر بی درخت، هراسناک است، زیرا دو درخت بالنده، اکسیژن یکسال یک خانواده را تامین می کند. یک درخت در دوران زیست خود، یک تُن دی اکسیدکربن را فرو می دهد. 

درختان هم موجب ارتباط انسان های شهرنشین با طبیعت اند و هم مدیوم ارتباط میان انسان ها با هم. بی گمان، دیدار دو دوست در زیر یک درخت، بسیار گرم تر و صمیمی تر خواهد بود از دیدار دو نفر در غلغله ترافیک و در میان دود و بوق خودروها. تندرستی را نیز باید در میان درخت ها جست. در سپید دمان زیر درختزارها راه بروید و هوا را نفس بکشید، تا اکسیژن به ژرفای شش هاتان برود. درخت، درمان کننده است. یک بیمار از جراحی درآمده، اگر روزها به درخت خیره شود، به پرستاری کمتری نیاز خواهد داشت و زودتر‎ ‎بهبود خواهد یافت، تا آن بیماری که پنجره اش، رو به شهر بتونی است.

** از راه رسیدگان بُرنده! ‏
‏«بریدن درخت آسان، ولی تنومندکردنش، عمر انسان می طلبد.»
این سخن دکتر پریچهر صعودی است، او در گفت وشنود با روزنامه اطلاعات می افزاید: «کابوسی بود آن هنگام که شب خوابیدیم و بامداد پا شدیم و دیدیم «باغ» نیست شده است. هنگامی که باغی در میان نباشد، دگردیسی فصل ها هم نمایان نیست و چهارفصل سال، یک فصل است».‏
به گفته دکتر صعودی، هنگامی که نیم شب ـ که همه خواب بودند- آمدند و درختان4 و 5 متری که ما از جان، عزیزتر می داشتیم شان، بریدند، گمان دادیم دزد آمده است؛ ولی فردایش روشن شد که کارگران شهرداری بوده اند.‏‎ ‎‏18 روز پیش آمدند و شبانه 30 درخت را از ریشه در آوردند و شب دیگر نیز 10 درخت دیگر را ریشه کن کردند و برای آسودگیِ وجدان خود، خاک ها را هموار، که نشانی نماند! ‏

این پزشک می افزاید: این زمین فقط مناسب فضای سبز است. ما در این کاشانه(آپارتمان)، 12 خانواریم، و در 2 خانه دیگر نیز 10 تا 12 تن ساکنند، که آنان نیز معترض اند و آقای تهرانی(همسایه) به نمایندگی از ما، 18 روز است که هر هفته به خیابان شریعتی و به شهرداری منطقه آمدوشد می کند؛ و این که سرانجامی خواهد داشت یا نه، روشن نیست! ‏

صعودی می گوید: در خانه ما، گُل دست ساز زیاد است، ولی طبیعت چشم نواز بی جانشین کجا و طبیعت پلاستیکی کجا؟ درختان این باغ، شاداب بودند و همهِ زمین پر از گل بود و ما خانواده ها هر بامداد که از خانه بیرون می آمدیم و نگاه مان به آن سرسبزی می افتاد، روحیه می گرفتیم. من هر غروب، پس از یک روز کاری و خستگی برآمده از ماندن در ترافیک، هنگامی که به باغ جلوی خانه ام می رسیدم، لبخند به گوشه لبم می دوید.

باغی را که در برابر خانه ما بود، ویران می کنند و لابد چشمداشت شان این است که برای رسیدن به بوستانی در شهر، کیلومترها در دود راه بپیماییم! همانگونه که ملاحظه می کنید، در کنار سنگچین باغ، جوانان تور بسکت، جاگذاری کرده بودند و عصرها در این جا-که از سردولتی باغ، هوای خوشی داشت ـ تمرین و بازی می کردند. درخواست ما این است که در این باغ، کاشانه (آپارتمان) نسازند و بگذارند در ادامه 40 سالگی خود، همچنان باغ باقی بماند؛ و اگر چنین کنند، ما با هزینه خود آن را از سرِ نو، باغی سرسبز و پُر گیاه و درخت خواهیم کرد. ‏

یک پزشک دیگر ساکن محل نیز -که نخواست نامش آورده شود- در این باره می گوید: مهم این است که در این باغ، کاشانه(آپارتمان) نکارند، تا ما بتوانیم در آن 30 درختی را که کندند و بردند و سوختند، دوباره بکاریم و سرسبزتر از گذشته اش کنیم.

دکتر پریچهر صعودی دوباره رشته سخن را به دست می گیرد: «در گذشته، ما درخواست آب داده بودیم، چون این باغ، شیر برای آبیاری نداشت؛ ولی فقط قولش را دادند و عمل نکردند؛ و پس از چندی، به کلی به فراموشی سپردند. در حالی که پشت خانه ما منبع گردآوری آب های هرز وجود دارد که ظرفیت آبیاری چندین فضای سبز را داراست. 

یک خانه کهن نیز پشت خانه ما وجود داشت که شهرداری آن را خرید و خانه را کوبید. 
درخواست دیگر ما تبدیل آن به فضای سبز برای مردمان شهر است، زیرا سروهای سرسبز رعنایی دارد که در تهران کم مانند است‎.

دکتر پریچهر در ادامه سخنانش می افزاید: برخی از درختانی که در باغ جلوی خانه ما بریده شد، 40 ساله بود و مرگشان با درگذشت یک انسان تفاوتی ندارد. درخت شدن و تنومندی یک نهال، به اندازه زندگی یک انسان، زمان می برد. کم است درختی که با پوست کلفتی در این هوای آلوده دوام آورد و در سرما و گرما سوزنده و کم آبی بپاید و تنومند شود و پناهگاه پرندگان رمیده از غوغای شهر!

به باور صعودی، درختان(نه البته چمن که آب بیهوده زیادی می برد) امکانی است که فرصت هنوز نفس کشیدن برای شهروندان و کودکان را در تهران آلوده فراهم می آورد؛ با توجه به این که تهران، بیشتر روستاها(شش ها)ی سبز دور و برش را به خود پیوست کرده و طبیعت شان را نابود کرده است.‏

** سهم پرندگان خوشخوان‏
دکتر پریچهر صعودی که هنرمند نیز هست و دستی در نقاشی دارد، نگاهش به پرندگان، شاعرانه است: «پرندگان، آوازشان آرامبخش است، حتی آوای غراب. فقط در اندیشه سود خود نباشیم. پرندگان هم سهمی از درخت دارند. دست کم برای آنان هم شده، به جای بریدن، درختی بکاریم.»
او می افزاید: در گذشته، پرندگان، برخی از گیاهان «پادانگل» را به آشیان می بردند، که امروز شهر، تبارشان را برانداخته است؛ از این رو آن ها به آشغال های شهری رو آورده اند. بسنده است که سری به آشیان پرندگان شهر بزنید تا با دیدن هزاران ته سیگار دریابید که آن ها رفتگران ما آدم هایند و ته سیگارهایی را که ما با بی خیالی در پیاده رو پرت می کنیم - چون هنوز دارای نیکوتین است ـ بر می دارند و برای دورکردن انگل و حشرات و عایق کاری، به آشیان خود می برند و یا کلاغ ها که با همه چیزخواری خود، بسیاری از بیماری ها را از محیط زندگی انسان دور می سازند.

 ‏دکتر صعودی در ادامه گفت وشنود با روزنامه اطلاعات می افزاید: دل مان به آوای چند پرنده جلد باغ خوش بود؛ که اینک با ریشه کن شدن درختان، روشن نیست آواره کدام خیابانند. آن ها دیگر به باغ بر نمی گردند، زیرا از دید پرندگان، باغ بی درخت -حتی اگر گل داشته باشد- باغ نیست! اگر مانند این باغ، بوستان های شهر را نیز ویران کنند، همه پرندگان، از شهر می روند، چون پرنده، شهر بی درخت را دوست ندارد.پریچهر صعودی به سخنان خود ادامه می دهد: در روز، گوش انسان، انباشته از صداهای آزارنده شهری است و سهم شنیدن آوای پرنده ای خوشخوان، بسیار ناچیز؛ اما وجود چند درخت، شانس شنیدن آواز پرنده را برای انسان بالا می برد. شاید بگویید می توان یک قفس قناری تهیه کرد و در اتاق آویخت و به آوایش گوش داد؛ اما بهایش، لگدمال آزادی پرنده خواهد بود! ‏
*منبع: روزنامه اطلاعات
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: