کد خبر: ۱۲۳۶۱۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۵ - ۲۰ دی ۱۳۹۶ - 10 January 2018
نگرانی را می‌شود از چهره‌هایشان خواند. بااین‌حال، بسیار به خود مسلط هستند. یکی از بستگان کاپیتان نفتکش ایرانی حادثه‌دیده در دریای چین، می‌گوید: «همان موقع که لباس دریانوردی به تن کردند می‌دانستند با جانشان بازی می‌کنند، اما هدفشان خدمت به کشور بود و این را هم به جان خریدند».

نگرانی را می‌شود از چهره‌هایشان خواند. بااین‌حال، بسیار به خود مسلط هستند. یکی از بستگان کاپیتان نفتکش ایرانی حادثه‌دیده در دریای چین، می‌گوید: «همان موقع که لباس دریانوردی به تن کردند می‌دانستند با جانشان بازی می‌کنند، اما هدفشان خدمت به کشور بود و این را هم به جان خریدند».

به گزارش ایسنا، «شرق» در ادامه نوشت: گویا آنها هم مثل خانواده‌هایشان از همان روزهای اول آب‌دیده شده‌اند. می‌خواهند فقط بدانند (چه زندگی یا مرگ) چه اتفاقی برای عزیزانشان افتاده است. از این انتظار بی‌تاب‌اند؛ از خبرهای دروغی که برخی رسانه‌ها منتشر کرده‌اند، شاکی‌اند؛ از شایعاتی که در شبکه‌های اجتماعی، زنده‌بودن دریانوردان را نوید می‌دهد و هیچ‌کس آن را تأیید نمی‌کند، صدبار می‌میرند و زنده می‌شوند. از اینکه پلاسکو را آنقدر پوشش دادند که مسئولان نتوانستند از پیگیری آن شانه خالی کنند و حالا، جان ٣٢خدمه کشتی در خطر است و رسانه‌ ملی تنها به زیرنویس‌های قدیمی اکتفا می‌کند، می‌نالند. از اینکه وزارت خارجه، آن‌طور‌که شایسته است، به چین برای پیگیری حادثه، فشار نمی‌‌‌آورد و آنها هم دستشان به جایی نمی‌رسد، خسته‌اند.

امیدمان هر روز کمتر و کمتر می‌شود

معصومه قصابی عروجی، خواهر کاپیتان مجید عروجی، با بغضی که آن را مدام فرومی‌خورد، می‌گوید: «به مسئولان ارشد کشور التماس می‌کنیم که پیگیر حادثه باشند و از هر کشوری که می‌تواند کمک کند، یاری بگیرند. نگذارند این‌طور خانواده‌ها از نگرانی، دل‌آشوب شوند. الان چهار روز گذشته و هر روز امید ما کمتر و کمتر می‌شود».

محمد عبداللهی که برادر و پسرخاله‌اش (سجاد عبداللهی و پوریا عیدی‌پور) هر دو دانشجو بودند و برای اولین‌بار روی نفتکش قدم گذاشته بودند و به این سفر دور و دراز می‌رفتند، می‌گوید: «برای اولین‌بار بود که روی نفتکش می‌رفتند و پر از انرژی بودند. لحظه‌ای که داشتند سوار نفتکش می‌شدند سرشار از ذوق و شوق بودند و حالا...».

نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد: «صبح روز یکشنبه، حدود ساعت ٩، پدرم تماس گرفت و گفت شرکت ملی نفتکش پیام داده که کشتی دچار حادثه شده است. همان موقع که خبردار شدم سریع به همراه همسرم، به شرکت آمدیم و از همان روز هم مدام اینجا هستیم».

او از پاسخ‌گویی شرکت ملی نفتکش راضی است و می‌گوید: «اینجا با تمام توانشان کمک می‌کنند که آرام باشیم. اما از نظر روحی، شرایطمان طوری نیست که بتوانیم آرام شویم. فشار برایمان خیلی سنگین است. دو تا خانواده از نظر روحی درگیرند و مدام تماس می‌گیرند. اینجا بدرفتاری هم می‌کنیم با ما خوش‌رفتاری می‌کنند. همه هم جواب می‌دهند. همه طبقات را رفته‌ام و از هر کاپیتانی پرس‌وجو کرده‌ام، بی‌جواب نمی‌‌گذارند. چاره‌ای نیست، کاری از دست کسی برنمی‌آید».

از صداوسیما گله‌مندیم

او با گله‌مندی از پوشش خبری این حادثه در این چند روز می‌گوید: «از طرف کل جامعه دریانوردی می‌گویم. این دریانوردان واقعا قشر مظلومی هستند. در پلاسکوی تهران هم خیلی‌ها کشته شدند. پسردایی من آتش‌نشان است و از شیراز برای امداد به پلاسکو آمد. همه گریه کردیم، اما بحثم این است که رسانه‌ها آن موقع خیلی پیگیری کردند، اما الان رسانه‌ها آنقدر که باید در این مورد نمی‌نویسند. تلویزیون فقط به یک زیرنویس اکتفا می‌کند، درحالی‌که خانواده‌ها در شهرستان از صداوسیما پیگیر می‌شوند، همه که ٢٤ساعته نمی‌توانند به من زنگ بزنند. گوشی را باز می‌کنم، سه‌صفحه پر تماس ازدست‌رفته دارم. من نمی‌توانم جواب همه خانواده را بدهم، اما صداوسیما انگار هیچ اتفاقی نیفتاده؛ فقط به زیرنویس اکتفا می‌کند».

بنزین به آتش نریزید

این تنها گلایه او از رسانه‌ها نیست: «همین دیشب در اینستاگرام پیام آمده بود که (دریانوردان) پیام صوتی گذاشته‌اند ما زنده هستیم. زنگ زدم خانه دیدم از شادی کِل می‌زنند. گفتم من در بطن قضیه هستم کسی پیدا نشده. این شایعات مثل لیوان داغی است که آب سرد روی آن بریزید. خب خانواده‌ها با این خبرها می‌ترکند. یک‌سری افراد بیمار هستند که بنزین به آتش می‌زنند».

این حقمان نیست

این ماجراها گویا تمامی اقشار جامعه را روشن کرده‌ است و با کمی تفکر می‌توانند موضوع را آسیب‌شناسی کنند. او ادامه می‌دهد: «این شایعات برای این ایجاد می‌شود که رسانه‌های اصلی ما به‌صورت ویژه پیگیر این ماجرا نیست. شاید کمتر از یک دقیقه از وقت ٢٤ ساعته رسانه ملی به این موضوع اختصاص داده شده است».

صدایش را با ناراحتی بالاتر می‌برد: «٣٢ نفر از پرسنل شرکت ملی نفتکش، هزاران کیلومتر دورتر از کشور خودمان دچار حادثه شده‌اند. شرکتی که در دوران دفاع مقدس و تحریم‌ها نقش مهم در حمل نفت صادراتی کشور داشته، این حقش نیست».

بغض می‌کند و ادامه می‌دهد: «سه روز است در بدترین شرایط روحی قرار داریم... سه روز است از عزیزترین کسانمان خبری نداریم. نمی‌دانیم جگرگوشه‌هایمان زنده‌ هستند یا نه. این بدترین انتظار است. مدام فکر می‌کنیم الان غرق می‌شوند، زنده هستند؟ چه شده؟ اصلا جسدشان به دست ما می‌رسد؟ نمی‌رسد؟ ما دقیقا به چه فکر کنیم؟ برای چه اتفاقی آماده شویم؟ اینها همه سؤالاتی است که مثل خوره مدام مغز ما را متلاشی می‌کند».

ناراحتی این خانواده‌ها به همین‌جا‌ ختم نمی‌شود. خواهر کاپیتان رشته‌ کلام را به دست می‌گیرد و از پیگیری‌های انجام‌نشده دولت، شکایت می‌کند. می‌گوید: «از دولت، رئیس‌جمهور، وزارت خارجه و... انتظار می‌رود بیشتر همکاری کنند و بیشتر به چین فشار بیاورند. همان‌طور که ایران در حوادثی که در سطح جهان می‌افتد برای کمک پیش‌قدم می‌شود، از کشورهای دیگر انتظار داریم برای روشن‌شدن ماجرا پیش‌قدم شوند».

عبداللهی ادامه می‌دهد: «سخنگوی شرکت ملی نفتکش دیروز اعلام کرد چین همکاری لازم را ندارد و مجبوریم از ژاپن کمک بگیریم تا آتش را خاموش کنیم. چرا دولت ایران به دولت چین فشار نمی‌آورد که این موضوع را با سرعت بیشتری پیگیری کند؟ مگر چین متحد ما نیست؟».

از دولت توقع حمایت داریم

خواهر کاپیتان بغض دارد؛ اما کمی آرام‌تر است. می‌گوید: «از دولت می‌خواهیم حمایت بیشتری از ما بکند؛ وگرنه دست هیچ‌کس به هیچ‌جا بند نیست».

اینجا حرفش را در ادامه انتقادهای محمد عبداللهی رو به سوی بداخلاقی برخی رسانه‌ها می‌برد: «یکی از روزنامه‌ها خبر زده که با برادر من گفت‌‌وگو کرده؛ اما هیچ‌کدام از برادران من اصلا صحبتی نکرده‌اند. اینها همه شایعه است».

دخترش میان کلامش می‌گوید: «نوشته‌اند دایی من پسر ١٦ ساله و دختر هفت‌ساله دارد؛ درحالی‌که پسردایی من ١٢ ساله و دختردایی من سه‌ساله است. معلوم نیست این اطلاعات اشتباه را از کجا آورده‌اند؟».

خواهرزاده به دایی زنگ می‌زند. او هم پشت خط شاکی است. می‌گوید: «با هیچ رسانه‌ای صحبتی نداشتیم. منتظر خبر از دفتر شرکت ملی نفت‌کش هستیم. منبع موثق اینجاست. هرچه نوشته‌اند اسناد و مدارکشان را باید نشان دهند و مدارکشان را رو کنند. صحبت‌هایی که از طرف خانواده ما می‌نویسند، صحبت‌های ما نیست».

ابراهیم برگانی، داماد کاپیتان نیز وارد صحبت می‌شود و می‌گوید: «همان موقع که لباس دریانوردی به تن کردند، می‌دانستند با جانشان بازی می‌کنند؛ اما هدف‌شان خدمت به کشور بود و این را هم به جان خریدند».

داماد کاپیتان بحث را به اینجا می‌برد که توقعشان طبیعی است و زیاده‌خواهی نمی‌کنند: «اگر برادرت در آتش باشد، به یک غریبه می‌گویی به آتش بزند و او را نجات دهد؟ نمی‌گویید. ما تا این حد راضی نیستیم که دیگران فدا شوند. نگهبان جلوی در را می‌بینم، می‌گویم حلال کنید. زحمت می‌کشند. شرمنده می‌شویم مدام اینجا می‌آییم؛ اما دست کسی نیست. نگرانیم».

ادامه می‌دهد: «حجم آتش را می‌دانیم. اطلاعات را داریم. مشکل است. بحث این است که اطلاع‌رسانی درست باشد. زیرنویس تلویزیون آن‌قدر اطلاعاتش قدیمی‌ است که اطلاعات ما از آنها فراتر است».

آرام بودم، آتش گرفتم

معصومه عروجی کلام همسرش را ادامه می‌دهد: «تلویزیون خبری را پخش کرد که احتمال انفجار است و غرق‌شدن نفت‌کش. آرام بودم. دوباره آتش گرفتم».

همسرش با ناراحتی می‌گوید: «چطور است که خبرهای آرام‌کننده را منتشر نمی‌کنند و خبرهای متشنج‌کننده را منعکس می‌کنند؟».

شوکه شدیم

خواهر کاپیتان اما حواسش دوباره به حادثه می‌رود. می‌گوید: «همه شوکه شدیم. در خوابیم. این خبر غیرمنتظره بود. کشتی رادار دارد، وقتی دزدان دریایی نزدیک می‌شوند خبر می‌دهد؛ اما اینجا هیچ‌کس نفهمید چه اتفاقی افتاده است».

از او درباره سابقه فعالیت برادرش در دریا می‌پرسم. می‌گوید: «کاپیتان ١٨ سال است در این کار است. در کارش بسیار خبره بوده و اصلا خطای انسانی در کار نبوده است. ارزشی را که برای کارش قائل بود، برای خانواده قائل نبود. حاضر بود تمام‌وقت در کشتی باشد و خدمت بکند تا اینکه بتواند قدمی برای کشورش بردارد و مشکلی را کم کند. کمتر کسی را می‌بینید با این شرایط در اقیانوس بخواهد چنین نفت‌کش بزرگی را حمل کند».

قاسم قنبری، همکار و دوست دوران بچگی کاپیتان، نیز در اتاق حضور دارد. آن‌گونه که می‌گوید، از دوران بچگی با هم بوده‌اند و حتی در دانشگاه و محل کار هم با یکدیگر هستند. او حرف‌های خواهر کاپیتان عروجی را تأیید می‌کند: «او از کاپیتان‌های خیلی خوب بود. در هفت، هشت سفری که به‌عنوان ناخدا به مأموریت رفت، حاضر بود به خارج از مرزها برود و مخالفتی هم نداشت».

خواهر کاپیتان رشته کلام را از او می‌گیرد: «این جسارت را در خودش می‌دید که مأموریت‌های سنگین را انجام دهد. کسی نبود که فرار کند. گاهی تا شش‌ ماه هم می‌شد که در کنار خانواده‌اش نبود».

از خطرات و ماجراهای دریایی‌ای یاد می‌کند که از زبان کاپیتان شنیده بود: «برادرم اتفاقات زیادی را به خود دیده. در توفان هم کشتی را هدایت کرده است. در بدترین شرایط آب‌وهوایی. چندبار دزدان دریایی نزدیک به کشتی شدند و همکاری طلبیدند و خوشبختانه نجات پیدا کردند؛ ولی اینجا نمی‌دانم چه اتفاقی افتاده که نتوانسته کاری کند. خدا می‌داند چه شده...».

برادر دانشجوی حاضر در نفت‌کش، سرش را به نشانه تأیید تکان می‌دهد و می‌گوید: «برای همه سؤال است. حتی مسئولان نفت‌کش و کشتی‌رانی نیز نمی‌دانند چه اتفاقی افتاده است. اتفاق سخت و بی‌سابقه‌ای بوده، کسی نمی‌داند چه شده است».

نفتکش بمب متحرک است

همکار کاپیتان به بی‌سابقه‌بودن این حادثه اشاره می‌کند و می‌گوید: «نفتکش به‌هرحال بمب متحرک است. این خبر دنیا را تکان داده. فاجعه بزرگی بود. شاید تا ٥٠ یا ٦٠ سال پیش چنین حادثه‌ای نداشتیم. بار این کشتی مانند بنزین خیلی سریع مشتعل می‌شود. اگر نفت بود، خیلی فرصت و قدرت مانور داشتند که خود را نجات دهند؛ اما بار کشتی طوری بوده که فرصت چندانی برای فرار به آنها نمی‌داد. معلوم نیست زمانی که حادثه در ساعت هشت‌ونیم شب به وقت محلی رخ داده، در چه وضعیتی بوده‌اند».
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: