روزنامه ایران با درج گزارشی می نویسد: موصل آزاد شد و اهالی این شهر در سلطه داعش در تدارک بازگشت به خانه و زندگیشان هستند؛ خانههایی که رد گلوله و خمپارهها روی در و دیوارشان حاکی از روزهای سخت اسارت دارد. تصویر موصل دیگر مثل گذشته آباد و پر از هیاهو نیست.
در ادامه این مطلب می خوانیم: داعش زندگی مردمان آن را مانند خوشه انگور فشرد و عصارهاش را بالا کشیده است. حالا فصل اسارت موصل به پایان رسیده و مردمی که از دست تروریستهای تکفیری به شهرهای دیگر و اردوگاهها پناه برده بودند کم کم به شهر ویران شدهشان بر میگردند.
از سوی جنوب موصل راهی فرعی که مأموران ایست بازرسی پلیس فدرال عراق بشدت آن را کنترل میکنند ختم میشود به بخش غربی موصل که نیروهای داعش برای پیشگیری از موفقیت ارتش و نیروهای واکنش سریع و پلیس با تمام قوا در آنجا مقاومت میکردند. راه کوهستانی و پرپیچ خم و پرافت و خیز که در میانه آن تونل درازی از زیر آن رد میشود.
این تونل چند کیلومتری متعلق به داعش بوده و به گفته محلیها از آن برای آموزش کودکان و نوجوانان و آشنایی با عقاید تکفیریها استفاده میشده و گاهی نیز برای فرار! ٣ کیلومتر مانده به حومه شهر، دشت بزرگی سمت راستمان قرار میگیرد که بجا ماندن ادوات نظامی و تأسیسات ویران شده گویای این است که درگیریهای سختی در این قسمت رخ داده است. راننده میگوید: «این دشت وسیع زمانی فرودگاه موصل بود و داعش برای از دست ندادن آن خودش را به آب و آتش زد ولی وقتی نتوانست جلوی ارتش و پلیس تاب بیاورد فرودگاه را به طور کل از بین برد.» حومه شهر موصل پیش درآمدی است برای درک صحنههایی که خواهیم دید.
شهری که وقتی واردش میشویم راننده سرش را به نشانه افسوس تکان میدهد، گویی دقیقاً میداند چه اتفاقی بر سر این شهر افتاده است. هر دو سمت جاده خانهای را نمیشود سالم پیدا کرد که از شر تبادل آتشها در امان مانده باشد. خانههایی که فقط از آنها چهاردیواریهایی بجا مانده که زخم تیر و ترکش به زانویشان درآورده و مردمی که سعی دارند با مرهم سرپایشان کنند.
تا ابتدای بخش غربی راه زیادی نیست شاید ٥ دقیقه، اینجا وضعیت به مراتب بدتر است و خانههای تخریب شده و لاشه ماشینها و پوکههایی که با نور خورشید برق میزنند راه را نشانمان میدهند. ابتدای بخش غربی چند خانواده اسباب و اثاثیه به دست به سوی خانه هایشان میروند، شاید اصلاً خانهای در کار نباشد شاید هم وضعیتشان به این شکل درآمده.
نمیتوانیم در طول مسیر بیشتر از چند دقیقه توقف کنیم، چراکه پلیس به دلایل امنیتی اجازه ورود خودرو شخصی به این بخش را نمیدهد، شانس با ما یار بوده که تا اینجا آمده ایم. از مرد لاغراندام و ریز جثهای که پای راستش لنگ میزند و ساک بزرگی را روی دوشش انداخته و همسر و ٣ دخترش پشت سر او راه میآیند میپرسیم که با این وضعیت خرابیها چرا تصمیم گرفته به موصل برگردد؟ بلدمان حرفهایش را ترجمه میکند: «زمانی که داعش وارد موصل شد برای زهر چشم گرفتن آدمهای بیگناه زیادی را اعدام کرد، مثلاً کسانی که از مقرراتشان سرپیچی میکردند یا اسرا. چند ماهی چارهای جز پیروی از آنها نداشتیم ولی روز به روز وضعیتمان بدتر میشد، بنابراین تصمیم به فرار گرفتیم و با هزار بدبختی از موصل بیرون زدیم. حالا با آزاد شدن موصل به شهرمان برگشتهایم و ماندن در این مخروبهها صد برابر بهتر از این است که در غربت و مخصوصاً اردوگاه بمانیم.»
کمی جلوتر چند مرد سن و سال دار در حال تعارف شیرینی به نیروهای پلیس و آوارگانی هستند که به موصل بازگشتهاند. انگار زندگی را دوباره در رگهای این شهر تزریق کردهاند. یکی از آنها وقتی میفهمد خبرنگار هستیم با سینی شیرینی جلو میآید، رویمان را میبوسد و شیرینی تعارف میکند. خانهاش را که جای گلوله و ترکشها هیچ جای سالمی روی در و دیوارهایش باقی نگذاشته، نشانمان میدهد و میگوید: «خداوند از آنها نگذرد، انشاءالله در آتش جهنم بسوزند که سالها خونمان را مکیدند و این هم از شهری که برایمان بهجا گذاشتند.
بی دینها برای خودشان هر روز قانون جدید تصویب میکردند و یک سال هم مدرسهها را تعطیل کرده بودند. وقتی هم که مدرسهها باز شد عقایدشان را به بچه هایمان آموزش میدادند، میگفتند که اگر به خاطر رضای خدا و پاک کردن مفسدان از روی زمین انتحار کنید آن دنیا با پیامبر محشور خواهید شد. اگر بخواهم ظلم و ستمشان در حق این مردم را برایتان تعریف کنیم ساعتها وقت نیاز دارم.»
پیرمرد نوههای قد و نیم قدش را در آغوش میکشد و خدا را شکر میکند که شر داعش از سرشان کم شده است. نکتهای که بلدمان یادآوری میکند این است که بسیاری از مردم موصل برای حفظ جان خانوادهشان شهر را ترک کرده بودند و عدهای هم مثل این پدربزرگ ماندن را در این شرایط ترجیح دادهاند.
*منبع: روزنامه ایران، 1396.4.22