کد خبر: ۹۷۸۳۳
تاریخ انتشار: ۱۶:۴۸ - ۰۶ فروردين ۱۳۹۶ - 26 March 2017
برای سرپا نگه داشتن چرخه های مختلف حیات در سراسر کره خاکی، نظریه های رئالیستی نشان از عبور جهان ازشرایط تک قطبی پس از جنگ سرد به سمت چند قطبی و رقابتی شدن بیشتر فضا، دارد.
 دیپلماسی ایرانی در یادداشتی آورده است: برای سرپا نگه داشتن چرخه های مختلف حیات در سراسر کره خاکی، نظریه های رئالیستی نشان از عبور جهان ازشرایط تک قطبی پس از جنگ سرد به سمت چند قطبی و رقابتی شدن بیشتر فضا، دارد.

حسین زمانلو، کارشناس ارشد علوم سیاسی در یادداشت خود در دیپلماسی ایرانی آورده است: به نظر می رسد تئوری های نظم نوین جهانی (متمایل به تئوری های توطئه) بعد از جنگ سرد، بیش از این که با آمدن ترامپ ابداع و آغاز شود، با نقش آفرینی داعش پس از بحران جهانی سال 2009 محقق شد. 

بدون ایجاد توالی منطقی در تئوری های مختلف سیاسی و ظهور مکاتب اقتصادی از یک طرف و نظریه های روابط بین الملل و تاریخ معاصر نمی توان تحلیل نسبتا جامعی از شرایط جدید جهان داشت. با گسترش حوزه نفوذ شبکه های مختلف مجازی در همه جای جهان، افزایش میزان استفاده از فناوری، کاهش تقاضای انرژی های فسیلی، کاهش استفاده از نیروی انسانی، عبور شرکت های مختلف فرا ملیتی به لحاظ مدیریتی از دولت های ملی در سرتاسر جهان و ورود به فضای مدیریتی فرا ملی، پاسخگو نبودن نظریه های کلاسیک در عرصه علم سیاسی و به خصوص اقتصاد سیاسی به تحولات اجتماعی به لحاظ جامعه شناسی سیاسی، امکان ایجاد و مدیریت شبکه های مختلف مافیایی در سرتاسر جهان به لحاظ تنوع و رویکرد های متنوع همه جانبه، ناتوانی سازمان های بین المللی در پاسخگویی به بحران های مختلف جهانی، رویش نگاه چند قطبی با روسیه و چین و افزایش نقش تاثیر گذار دو کشور در مناطق مختلف جهان، مواجهه آمریکا با محدودیت های مختلف اقتصادی ناشی از رقابت تنگاتنگ با چندین جبهه (در جبهه خودی، با آلمان و فرانسه و بریتانیا و آمریکای لاتین، و در جبههِ دیگر با روسیه وچین و کشور های عضو بریک)، مقاومت برخی حوزه های تمدنی با جهانی سازی افراطی و تطبیق نداشتن این حوزه ها با تمامی فاکتور های موردنیاز جهانی شدن(بخوانید خواسته های آمریکا) و....مواردی است که قبل از هر تحلیل باید آنها را مد نظر قرار داد.

موارد بالا نشان از یک گسست عمیق در نظریه های کلاسیک روابط بین الملل دارد. صحنه آرایی های مختلف سیاسی در سرتاسر جهان نشان از جنگ های نامنظم روانی مبتنی بر نبردهای الکترونیکی و به خصوص رقابت کارتل های جدید اقتصادی حول محور فناوری های پیشرفته است.
داده های بزرگی از انواع اطلاعات در سپهر جهانی که در اختیار بزرگترین شرکتهای آمریکایی و چند ملیتی قرار دارد به لحاظ علمی امکان های زیادی را در جهت سوق دهی به اذهان و روحیات جمعی جوامع و نقش آفرینی در فعالیت های مختلف اقتصادی و سیاسی در اختیار صاحبان آن می گذارد و گذاشته است.

شرایط فعلی پس از آمدن ترامپ و رفتار های غیر متعارف او در نسبت با سیاست جهانی و حتی داخلی و سناریو های مختلف ممکن و قابل پیش بینی و همچنین عدم دسترسی به اطلاعات حجیم در مقولات مختلف، پیچیدگی تحلیل را صد چندان می کند. به نظر می رسد عرصه تحلیل روابط بین الملل به صورت صرفا کلاسیک که شامل تحلیل داده های مختلف و مکتسب از کانال های مشخص اطلاعاتی و مراکز تولید محتوای استراتژیک و پیش بینی های سیاسی ایدئولوژیک است، خالی از فهم های نزدیک به واقع شده است.
این مساله به خصوص در کشورهایی که در مواجه با علوم انسانی از علوم جدید استفاده نمی کنند به وضوح دیده می شود. بدون استفاده از ابر کامپیوترها و نرم افزارهای خاصی که بایستی در اختیار سیاست گزاران دولت های مختلف قرار گیرد، نمی توان به پیش بینی و تحلیل های نسبتا درست دست یافت. هر چند این مهم با حضور تحلیل گران تیز و جامع بین،تا حدودی شاید جبران شده است. بدین علت نگارنده نیز با توجه به سرعت تحولات و دسترسی نداشتن به امکان های موجودِ داده پردازی، آگاهی به محدودبودن اشراف بینشی و اطلاعاتی، قائل به چندین سناریوی غیر قطعی و کل نگر است.

الف) سناریوی اول، ایجاد جهانِ روابط بین الملل جدید حول سه قطبی نوینِ چین، روسیه و آمریکا:

با فرض تداوم اقتدار دولت-ملتها و تداوم حاکمیت های ملی به صورت کلاسیک در عرصه جهان، می توان این سناریو را تحلیل کرد. بعد از بحران جهانی اقتصاد در 2009 شاهدِ حرکت هژمونی آمریکا در عرصه اقتصاد جهان به سمت کاهش اقتدار بوده ایم. همه سعی و تلاش سیاست گزاران سیاسی-اقتصادی آمریکا در جهت سرپا نگه داشتن دلار به عنوان تنها ارز جهانی و مقتدر، بوده است، منتها در شرایطی که در اوایل هزاره سوم، سیاست های ارزی فِدرال رزرو باعث کاهش قیمت طلا و تنظیم بازار های مختلف می شد، شاهدیم طی دوسال گذشته قیمت طلا با هر تصمیم فدرال رزرو کاهش نیافته که رو به افزایش گذاشته است.
در همین حین نیز چین که از اواخر دهه نود خود را برای هزاره سوم آماده می کرد وضعیت روبه جلویی داشته است، هر چند سیاست چین حتی پس از پانزده سال رشد بالای اقتصادی، همیشه حرکت با چراغ خاموش و استفاده از نفوذ اقتصادی بوده است. بانک توسعه اقتصادی آسیایی که توسط چین راه اندازی شده، به نوعی هدایت تحولات مهم جهانی به سمتِ مرکز زدایی از سیاست واحد اقتصادی به مدیریت امریکا و کم رنگ شدن نقش دلار قلمداد می شود. 
خرس اورآسیا نیز پس از فروپاشی، با ایدئولوژی های ناسیونالیستی و مبتنی بر ظهور رهبرانی کاریزماتیک دوباره سعی در ورود به حوزهای نفوذ خود در اروپای شرقی و آسیا دارد. آمار ها و کارکرد های سیاسی-اقتصادی ژاپن، آلمان، فرانسه،ایتالیا، بریتانیا نشان از ایستادن این کشورها به عنوان کشور های توسعه یافته در وضعیت میانی(بین ابر قدرت ها و قدرت های در حال توسعه) دارد. برخی کشورهای عضو بریک نیز به صورت پراگماتیسی مجبور به ورود به بازی ها وقراردادهای چند جانبه با قدرتهای مختلف شده اند. هند، برزیل ،آفریقای جنوبی، مکزیک، کره جنوبی، ترکیه و .. هر کدام به نحوی سعی در حفظ وضعیت رو به توسعه خویش در میان این فضای تنش آمیز داشته اند. بعد از این سه گروه در رده چهارم از قدرت مانور و کنش گری در عرصه جهانی، کشورهایی وجود دارند که یا رویکرد نسبتا مستقل به مقولات مختلف جهانی دارند(ایران،...) و یا در حالت وابستگی چند جانبه به این قدرت ها به سر می برند(عربستان، قطر، اسرائیل و ..) و در صحنه کنشگری نیز به صورت منطقه ای عامل اند و در بازی های جهانی می توانند نقش متغیر کلیدی را برعهده بگیرند.

این وضعیت نشان از نیاز به ایجاد وستفالیای نوین در حوزه روابط بین الملل است. حال این مهم با تغییر رویکرد اتحادیه ها از همکاری های منطقه ای به بین المللی و بالعکس و تشکیل اتحادیه های نوین مهیا می شود. وضعیت شکننده اتحادیه اروپا(برگزیت و رشد ملی گرایی واگرایانه از اروپا ..)، افزایش قدرت سازمان شانگ های، تغییرات رویکردی در برخی از اعضای بریک، ایجاد اتحادیه های جدید همچون اورآسیا، از اروپای شرقی تا منطقه آسیای میانه و خاورمیانه با حضور ایران، ترکیه و روسیه با محوریت روسیه، ظهور اندونزی در جنوب شرق آسیا، گسترش نفوذ چین در آفریقا و ... همه نشان از تحولات سریع در حوزه سیاست بین الملل است.

برای سرپا نگه داشتن چرخه های مختلف حیات در سراسر کره خاکی، نظریه های رئالیستی نشان از عبور جهان ازشرایط تک قطبی پس از جنگ سرد به سمت چند قطبی و رقابتی شدن بیشتر فضا، دارد. همه این تغییرات و تحولات را می توان با استفاده از نظریه های کلاسیک تحلیل و بررسی نمود. در واقع می توان ادامه این تحولات را با نظریه های نئورئالیستی و کمتر لیبرالیستی در بستر های قدرت نرم و سخت نیز تحلیل کرد.

ب) سناریوی دوم، فروپاشی نظمِ کلاسیک و عدم امکان ایجاد نظمی جدید:

با فرض این که اقتدار سابق دولت-ملت ها، با افزایش قدرت شرکت های مختلف و شبکه هایی از مافیاهای اقتصادی و حتی نظامی ، نمی تواند در شرایط فعلی تداوم یابد، می توان سناریوی بی نظمی نوین در عرصه جهانی را تحلیل کرد.

امروز شاهد صف آرایی شرکت های مختلف فناوری در همه جهان هستیم. به خصوص گوگل، مایکرو سافت، توئیتر، فیس بوک و .. در عرصه تحلیل داده های عظیم در راستای رسیدن به نتایج مختلف برای تحلیل، پیش بینی و حتی مهندسی انواع رخدادهای اقتصادی و سیاسی، بسیار پیشرو تر عمل می کنند. جنگ اطلاعاتی بین کشور های قدرتمند بیش از پیش عیان شده است. شدت این جنگ ها با هر چه فناوری شدن اقتدار دولت ها و سازمان ها، بسیار مشهود خواهد شد؛ هر چند خطرات احتمالی این نبرد ها و رقابت ها برای عرصه های عمومی تر نیز بسیار زیاد برآورد می شود.

فراموش نکنیم سنت شکنی ترامپ را در عرصه رسانه هم قبل از پیروزی و هم بعد از پیروزی او، چرا که رویکرد توئیتری او ارزش سهام این شرکت را افزایش داد. میزان داده های عظیمی که این شرکت می تواند در اختیار تیم جدید ترامپ بگذارد، بسیار گسترده است. تصور کنید که تیم ترامپ چگونه با این میزان داده از سطح جهان می تواند به راحتی مهندسی اجتماعی-سیاسی مد نظر خویش را اعمال کند. هر چند این امکان از طرفی برای صاحبانِ صنایع تکنولوژیک و نوآوران عرصه دیجیتال نیز ممکن شده است.

گزارشاتی مبنی بر قصد ورود مدیر عامل فیس بوک به عرصه انتخابات های آینده در آمریکا نیز نشان از این تحولات عمیق و اساسی دارد. بی نظمی نوین در واقع نوعی نظم جدیدی است که تمایلی به برخورد های کلاسیک رقابت قدرت در عرصه عمومی نداشته، بیشتر تمایل به بازی با عاملِ جنگ های نیابتی دارد.

نقش ترکیه و ایران در این تیپ جدید از رقابت به روشنی و وضوح دیده می شود. مساله سوریه یکی از نقاط عطف ورود جهان به سمت اینگونه رقابت ها می باشد. ظهور داعش همانگونه که خلا قدرت در عراق و سوریه را پوشش داد به همان اندازه نیز توانست برخی دولت ها را به سمت افزایش اقتدار و مشروعیت سوق دهد. 

بی نظمی نوین به لحاظ سیاسی و جامعه شناختی حاوی سرعت عمل و عدم پیش بینی سیاسی است. تحولات در این وضعیت به صورت کلاسیک نمی تواند پیش بینی و مهار شوند. در این سناریو ما شاهد عبور نا مشخص جهان سیاست و جهان اجتماعی به سمت آنتروپی فزاینده هستیم. مهاجرین و پناهندگان در جهان از نمونه های بارز این بحران هستند. 
این وضعیت به لحاظ علم اجتماعی نیز از پست مدرنیزم تغذیه می کند. البته پست مدرنیزیمی که امروزه به عرصه سیاست نیز کشیده است. سیاست کلاسیک صحنه منطقی و مدرنی بود که به صورت آریستوکراتیک اداره شده بود. امروز این صحنه در حال تغییر است. بازیگران جدید و اتفاقات جدید به سرعت همه جهان را تحت تاثیر خود قرار می دهند. شاید ضعف سیستم اقتصاد سرمایه داری در مدیریت بحران های پیش رو، آن رابه سمت انتقال بحران به همه جای جهان، سوق داده است.

ج) سناریوی سوم: بازی بزرگ:

با فرض حفظ اقتدار سابق نظم پسا جنگ سرد در عرصه جهانی توسط عاملین این نظم، می توان سناریوی بازی بزرگ را تحلیل کرد. عاملین این نظم شرکت های فراملیتی و سازمانِ دولت-ملت های مختلف در سطح جهان، به خصوص آمریکا هستند.

جنگ اطلاعاتی که طی چهار سال گذشته و با خروج ادوارد اسنودن ازسازمان اطلاعات مرکزی آمریکا شروع شده، نشان از ویژگی پیچیده و بیشتر مبتنی بر رقابت های سازمان های اطلاعاتی ابر قدرت ها در شرایط بازی بزرگ را دارد. خروج یکی از مامورین و متخصصین ارشد سازمان سیا یعنی ادوارد اسنودن از آن سازمان در اوج حضور کم رنگ آمریکا در مناطق خاورمیانه و اروپای شرقی و حضورش در روسیه و حمایت تیم پوتین از او، از طرفی، علاوه بر اینکه نشان از ضعف سیستم اطلاعاتی آمریکا داشته و دارد، از طرفی دیگر احتمال اینکه سناریویی از پیش طراحی شده توسط هسته اصلی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا برای مدیریت رفتارهای آتی روسیه انجام شده،را نیز مطرح می کند. چرا که آمریکا نیز نیک می داند رقابت در چند جبهه، توانایی ادامه راه را برای ابر قدرت جهان کاهش خواهد داد.
بهتر است با مدیریت غیر مستقیم رفتار های روسیه، به چین، رقیب جدی تر و دارای سیستم بسته تر از روسیه بپردازد. تیمِ روسیه شناسِ ترامپ (هر سه عضو کلیدی تیم ترامپ در روسیه حضور و با اقتصاد آن کشور روابط مختلف تجاری داشته اند) نیز می تواند دلیلی بر برنامه مهار روسیه باشد. هر چند ترامپ به عنوان شخصیتی تجاری و تبلیغاتی بهتر می تواند این فضا را مدیریت کند و سعی بر داشتن توازن در روابط با روسیه خواهد داشت. اما به هر حال اتفاقات در عرصهِ پنهان سازمان دولت در آمریکا و مهندسی آرایی که به کمک دادهای حجیم شرکت های مختلف انجام یافت و منجر به حضور ترامپ در عرصه تصمیم گیری کلان آمریکا شد، ادامه رقابت را به لحاظ تبلیغاتی برای آمریکا آسان کرده و به لحاظ رویکرد نرم ترامپ به روسیه و پوتین، امکان ایجاد اعتماد به نفس (کاذب) در سردمداران روسیه را فراهم کرده و خواهد کرد.
هر چند به لحاظ فاکتور های اقتصادی، به دلیل تحریم های مختلف وضع شده و عقب ماندگی زمانی نسبت به غرب، روسیه در وضعیت رقابت با آمریکا (و برخی کشور های اروپایی) نمی تواند قرار بگیرد، اما روسیه می تواند توازن رقابت در مناطق خاصی از جهان را با آمریکا برقرار کند.
نکته این بازی اما اینگونه می تواند ارزش گزاری شود که، طراح این بازی در هر حال آمریکا بوده است. حضور اسنودن در روسیه و افشای بسیاری از اطلاعات درهم تنیده از سرتاسر جهان،امکان استفاده از این اطلاعات در حالت های مختلف برای آمریکا (فراموش نکنیم این محتوا خیلی قبل تر در اختیار سازمان دولت در آمریکا بوده است)، شروع و افزایش تنش ها در سوریه و عراق با افزایش اقتدار داعش (در نظر بگیریم همه تاکتیک های تبلیغاتی داعش الگو گرفته از هالیوود است)، شبه کودتا و شبه جنبش های اجتماعی در خاورمیانه و اروپای شرقی(گولن در امریکا حضور دارد و شبکه وی کودتایی بر علیه دولت ترکیه طراحی کردند، جنبش اوکراین که با حمایت غرب ایجاد و قدرت یافت، نیز به حضور روسیه در آنجا انجامید)، همه این اتفاقات به نوعی سوق دادن روسیه به سمت ورود به بازی هایی است که آمریکا زمین و بستر آن بازیها را بسیار قبل تر و بهتر از روسیه آماده کرده و به آنها اشراف داشته است. 
در نهایت چین خارج از این بازی قرار خواهد گرفت و آمریکا همه نیروی خود را به سمت کنترل چین صرف خواهد کرد. چین نیز به طور سنتی و با محافظه کاری فرهنگی که ذات فرهنگ چین است حتی در عرصه اقتصاد نیز سبک خاصی از توسعه اقتصادی را در پیش گرفته که به لحاظ سیاسی ضربه پذیری اش را تداوم بخشیده و محافظت می کند.

هر چند این سناریوها محتمل هستند و حتی به لحاظِ عملی بودن بر بستر جامعی از داده های علمی طراحی نشده اند، اما به اعتقاد نگارنده همه این سناریو ها به طور هم زمان نیز می توانند امکان تحقق داشته باشند و در واقع هر کدام به نسبتی در جهان رقابت حقیقی، می توانند رخ دهند.
شرایط جهان آبستن رخدادهایی خواهد بود که تنها جوامع جامع نگر، پیچیده بین و با رویکرد علمی می توانند نقشی در بازی های آن داشته باشند. آرمانگرایی بدون تکیه بر واقعیت های ملموس جهان چند بعدی و عدم توجه به فاکتور های مختلف اقتدار، به خصوص اقتدار جامعه محور که مبتنی بر مردمی آگاه، آزاد و توانا است، در جوامعی با رویکرد های نسبتا مستقل، کافی نبوده و پاسخگوی سیاستگزاری های مختلف در عرصه روابط بین الملل برای ادامه راه این جوامع نخواهد بود. 

*منبع:دیپلماسی ایرانی/5 فروردین 96
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: