کد خبر: ۹۰۹۰۹
تاریخ انتشار: ۱۳:۴۹ - ۲۳ دی ۱۳۹۵ - 12 January 2017
در کمتر جامعه‌ای می‌توان دید که خانواده درباره آموزش در مدرسه تا تفریح و ازدواج و آموزش‌عالی حتی تا چند ده‌سالگی فرزندان در خدمت آنها باشد. این مسئله را با فراستخواه، در میان گذاشته‌ایم. وی معتقد است این موضوع را از چهار منظر می‌توان توضیح داد: منظرهای ساختاری، گفتمانی، فلسفی و نسلی.
 روزنامه شرق با انتشار گفت و گویی از «مقصود فراستخواه» جامعه‌شناس، نوشت: در کمتر جامعه‌ای می‌توان دید که خانواده درباره آموزش در مدرسه تا تفریح و ازدواج و آموزش‌عالی حتی تا چند ده‌سالگی فرزندان در خدمت آنها باشد. این مسئله را با فراستخواه، در میان گذاشته‌ایم. وی معتقد است این موضوع را از چهار منظر می‌توان توضیح داد: منظرهای ساختاری، گفتمانی، فلسفی و نسلی.

در متن این گفت و گو می خوانیم: دو رویکرد در میان نسل بارور جامعه ایرانی طبقه متوسط درباره فرزند دیده می‌شود: این نسل به‌طور معمول یا از فرزندآوری اجتناب می‌کند یا اگر فرزند می‌آورد، در مقایسه با گذشته یا حتی دیگر جوامع، توجه به فرزند به شکل افراطی در آن دیده می‌شود. گویی همه اهداف و برنامه‌ریزی‌ها و عملکردهای خانواده حول محور فرزند می‌گردد. در کمتر جامعه‌ای می‌توان دید که خانواده درباره آموزش در مدرسه تا تفریح و ازدواج و آموزش‌عالی حتی تا چند ده‌سالگی فرزندان در خدمت آنها باشد. این مسئله را با «مقصود فراستخواه»، جامعه‌شناس، در میان گذاشته‌ایم. فراستخواه معتقد است این موضوع را از چهار منظر می‌توان توضیح داد: منظرهای ساختاری، گفتمانی، فلسفی و نسلی.

**به نظر می‌رسد در میان افراد طبقه متوسط فرزند نه کارکردهایی را که در طبقه پایین درآمدی و فرهنگی برای فرزند تعریف شده، دارد و نه نگاه لوکس به پدیده فرزندآوری که در طبقه مرفه می‌توان دید. با‌این‌حال ظاهرا طبقه متوسط سرمایه‌گذاری درخور‌توجهی روی فرزند می‌کند. از هزینه برای آموزش تا بودن کنار فرزند در ازدواج و آموزش‌عالی و تفریح. گویی خانواده امروزی همه‌چیز را برای فرزند می‌خواهد و به‌نوعی خود را برای آن فدا می‌کند. آیا این رویکرد همیشه وجود داشته یا امروز در جامعه ایرانی تمایل بیشتری به آن وجود دارد؟
در نسبت میان پدران و مادران با فرزندان دست‌کم چهار عنصر در ارتباط با هم نقش ایفا می‌کنند: طبیعت، معیشت، سیاست و صناعت. اگر بخواهم خیلی مختصر به طبیعت اشاره کنم، باید بگویم منظور از آن، غریزه است. 

پدر و مادر، بچه‌ها را دوست دارند و به آنها توجه دارند و این یک امر تاریخی و بیولوژیک برای انسان است. این مسئله در دستگاه و ساختار روان و ذهن انسان تعریف شده است. چیزی که در نگاه نخست به نظر می‌رسد، این است که برخوردبا همه امور غریزی است؛ اما باید توجه داشت طبیعت تنها نیست و یک عنصر نیرومند دیگر به نام معیشت نیز به آن افزوده می‌شود. در دوران گذشته که ساخت اجتماع طایفه‌ای و قبیله‌ای بوده، فرزندان، موضوعیت اقتصادی حیاتی برای خانواده داشته‌اند. فرزندان در ساخت ارباب-رعیتی بخشی از زندگی و حیات زندگی و معیشت خانواده‌ها را به عهده دارند. عنصر سوم سیاست است. برای مثال در شرایط جنگی و هنگامی که قوم غالب زنان قوم مغلوب را تصرف می‌کرد، تمایل به داشتن فرزند پسر در خانواده‌ها به وجود آمده که این گرایش تا امروز وجود دارد؛ اما در دنیای جدید سیاست آنجا دیده می‌شود که ناکارآمدی در دولت و نهادهای اجتماعی و حکمرانی وجود دارد. 

این امر سیاسی به‌نحوی خانواده‌ها را وادار می‌کند به نیابت از نهادهای عمومی و سیاسی، دست‌کم در چهار‌دیواری خانه حمایت بیشتری نسبت به فرزندان برعهده بگیرند. درباره عنصر چهارم یعنی صناعت باید بگویم که تا یک زمانی بچه‌ها در خانه تربیت می‌شدند و بعد آموزش‌وپرورش به‌عنوان یک صنعت مستقل به وجود آمد. از همین دوران بود که اجتماعی‌شدن فرزندان از دست خانواده‌ها خارج شد و به دست نهادهای مستقل از خانواده افتاد. پیش از مکتب یا معلم سرخانه کنترل به دست خانواده‌ها بود. در چنین دورانی است که بچه‌ها در نهادهای اجتماعی مستقل از خانواده عضو و از کنترل خانواده خارج می‌شوند. 

این به‌نحوی سازوکار جبرانی در رفتار والدین ایجاد می‌کند که حمایت و کنترل از نشانه‌های آن است؛ به‌علاوه مسئله اینترنت و دنیای مجازی و وضعیتی که به وجود آمده است، یک نوع بی‌اطمینانی در والدین نسبت به فرزندان ایجاد کرده و این بی‌اطمینانی می‌تواند به توجه بیشتر به صورت مهر و محبت به فرزندان و انواع توجهات دیگر منجر شود. اینها را گفتم که بگویم مسئله نسبت والدین با بچه‌ها صرفا به بدن و نظام غریزی و طبیعت مربوط نمی‌شود؛ بلکه عناصر فرهنگ و معیشت و نهادهای اجتماعی و امر اجتماعی و امر سیاسی نیز به‌نحوی در شکل‌گیری الگوهای عمل والدین با فرزندان تأثیر می‌گذارد.

**با توجه به مقدمه‌ای که عنوان کردید، تغییراتی را که در طرز عمل و نوع رفتار والدین با فرزندانشان و نسبت آنها با فرزندانشان در جامعه امروز ایران شاهد هستیم، چگونه می‌توان توضیح داد؟
به گمان من این موضوع را از چهار منظر می‌توان توضیح داد: ساختاری، گفتمانی، فلسفی و نسلی. من اجازه می‌خواهم از منظر ساختاری شروع کنم. تغییرات ساختاری اتفاق افتاده است و این در رفتار والدین با فرزندان بازتاب می‌یابد.

**مقصود شما از تغییرات ساختاری چیست و به چه شکل در جامعه امروز ایران نمود یافته است؟
یکی از نمودهای تغییرات ساختاری، همین «کوتاه‌مدت»‌بودن جامعه است. جامعه ما جامعه کوتاه‌مدت است. ما در جامعه امروز ایران با پدیده «امر موقت» مواجهیم. در جامعه‌ای که کوتاه‌مدت است و پایداری در آن وجود ندارد، یکی از واکنش‌های افراد جامعه این است که می‌خواهند ادامه یابند. سازوکارهای جبرانی هرچند ناخودآگاه افراد در جامعه‌ای کوتاه‌مدت، این است که می‌خواهند در فرزندان خود و با فرزندان خود ادامه پیدا کنند. میل به تداوم در فضای موقت در یک جامعه کوتاه‌مدت و رهاشدن و خلاصی‌یافتن از این وضعیت و مرهم‌گذاشتن بر درد جاودانگی، والدین را به سمت تنشی وجودی سوق می‌دهد که تمایل و اصرار داشته باشند در بچه‌هایشان تداوم یابند. این یک نوع جست‌وجوی پایداری در شرایط ناپایدار و غلبه بر وضعیت کوتاه‌مدت ایجاد می‌کند.

دومین نکته‌ای که لازم است در تغییرات ساختاری به آن توجه شود؛ مسئله «زوال سرمایه‌های اجتماعی» در ایران است. نمی‌خواهم اغراق کنم؛ اما بررسی‌ها نشان می‌دهد در جامعه ایران به‌واقع سرمایه‌های اجتماعی بحث‌انگیز شده‌اند و مشکلاتی در اعتماد تعمیم‌یافته وجود دارد. به این شکل که تا زمانی که به شکل عاطفی با افراد ارتباط برقرار نمی‌کنیم، آنها را احساس نمی‌کنیم؛ حتی در یک آپارتمان با یکدیگر ارتباط‌های محدود داریم. پیوند و اعتماد بحث‌انگیز شده است؛ به احتمال زیاد، والدین اعتماد به بیرون از خانواده و نهادهای اجتماعی و اعتماد به «دیگری تعمیم‌یافته» ندارند، تمام توجهات، شخصی و معطوف به درون خانواده می‌شود.

سومین مورد، دفرمه‌شدن جامعه ایران است. جامعه ایران از بسیاری جهات دفرمه شده است؛ یعنی تدبیر امور ناکارآمد شده است. با اغراق، تا حدی می‌توانم بگویم ما هزینه‌های یک سیستم متمرکز را می‌پردازیم؛ اما از هرج‌ومرج نیز رنج می‌بریم. چطور می‌شود که مردمی قیمت تمرکز را بپردازند؛ اما هرج‌ومرج هم داشته باشند. اگر بخواهیم با اغراق به این وضعیت نگاه کنیم، این یعنی پایان اجتماع و در واکنش به آن است که فردگرایی ایرانی ظهور می‌کند. در نتیجه تدبیر منزل در برابر سیاست مدن خود را نشان می‌دهد. در حکمت قدیم، می‌گفتند حکمت علمی سه چیز است: اخلاق، سیاست مدن و تدبیر منزل. 

درجایی‌که اخلاق اجتماعی بحث‌انگیز شده است و اعتماد هم وجود ندارد و از سوی دیگر سیاست مدن ناکارآمد شده، طبیعی است که تدبیر منزل مهم می‌شود و بخشی از بروز تدبیر منزل در توجه به بچه‌ها خود را نشان می‌دهد؛ یعنی به نوعی نگهداری خود. وقتی والدین احساس می‌کنند در نهادها کارآیی وجود ندارد و جامعه دفرمه است، شروع به تدبیر خود می‌کنند.

چهارمین مطلبی که در اینجا وجود دارد، «ذره‌وارگی» در جامعه است. جامعه ایرانی اتمیزه شده است. گاهی رفتارهای توده‌وار از خود نشان می‌دهد و گاهی ذره‌وار. چرخه معیوب میان ذره‌وارگی و توده‌وارگی را در آن، به‌سادگی می‌توان رؤیت کرد. در وضعیت ذره‌وارگی، هرکس در لاک خودش فرو می‌رود و تلاش می‌کند گلیم خود را از آب بیرون بکشد و توجه به بچه‌ها از نشانه‌های بروز آن است.

«مسئولیت گمشده» یکی دیگر از مواردی است که والدین را به توجه افراطی به فرزندان وادار می‌کند. در مجموع، مسئولیت گمشده به این صورت است که احساس می‌کنید کسی به کسی نیست و مسئولیت اجتماعی نهادینه وجود ندارد. این بسیار مهم است. این یعنی جامعه هوشمند نیست. افراد جامعه باهوش هستند؛ اما جامعه هوشمند نیست و نمی‌تواند کنترل اجتماعی را برعهده بگیرد. وقتی سیستم هوشمند است، به مسئله‌ها توجه دارد و کنترل می‌کند و مصونیت ایجاد می‌کند؛ یعنی سازمان هوشمند و نهادها و سیستم‌های هوشمند داریم. 

در سیستم هوشمند سازوکارهای کنترل نهادینه وجود دارد. با این توضیح، هنگامی‌که مسئولیت اجتماعی گمشده در جامعه وجود دارد؛ یعنی جامعه اندام‌های حسی ندارد. برای مثال اگر کسی افسرده است، جامعه نمی‌داند، توجه ندارد و سیستم‌های مشاوره، آموزشی و مدیریتی تا آخرین لحظه به آن توجه نمی‌کنند. مسئله مهمی است که احساس کنید اگر شما کنترل نکنید و هوشمندی به خرج ندهید، هیچ هوشمندی نهادینه‌ای در جامعه وجود ندارد که نهادهای اجتماعی بتوانند مخاطرات را احساس کنند. در سیستمی که هوشمند است، والدین فرزندان را به یک هوش نهادینه می‌سپارند و بخشی از کارها را به سیستم‌های حمایتی کارآمد موکول می‌کنند؛ اما وقتی والدین احساس می‌کنند جامعه هوشمند نیست، در چنین فضایی به‌طور غریزی می‌فهمند باید وضعیت مسئولیت گمشده را خودشان به تنهایی جبران کنند.

وضعیت «مابعد مردسالاری» یکی دیگر از مواردی است که به توجه بیشتر به فرزندان منجر شده است. در این وضعیت مادرها اهمیت یافته‌اند؛ به این شکل که نقش بیشتری در زندگی بچه‌ها دارند و نقش آنها به زایمان و تغذیه و مراقبت محدود نیست. انقلاب آرام زنان در جامعه ایران اثبات‌شده است؛ مردسالاری در حال فروکش کردن است و زنانه‌نگری و حقوق و اهمیت زنان روزبه‌روز بیشتر می‌شود و در نتیجه، اختیارات و درجه آزادی آنها نسبت به فرزندان نیز بیشتر می‌شود. امروزه مادران درباره درس، تفریح و شغل فرزندان نیز اثرگذارند. این است که مادر نیز به‌عنوان یک عامل توجه به فرزند افزوده شده است. 

«تغییرات ناپیوسته» یکی دیگر از مواردی است که توجه زیاد به فرزندان را در خانواده دامن می‌زند. در جامعه ایران امروز، به نوعی تغییرات ناپیوسته دیده می‌شود. تغییرات پیوسته تغییراتی هستند که پیوسته انجام می‌گیرند؛ مثل این که خورشید هر روز طلوع و غروب می‌کند. در یکی، دو دهه گذشته، تغییرات در جامعه ایران گسسته بوده و تغییرات تکنولوژیک به آن دامن زده است. این تغییرات عدم اطمینان را دامن می‌زند. ما در دوره‌ای زندگی می‌کردیم که در دبستان و دبیرستان و دانشگاه کتاب بود. 

مسائل ما فساد و شاه و وابستگی بود و دچار حیرت نبودیم و عدم اطمینان نداشتیم. ولی ناگهان نت و بعد موبایل و هر روز یک فناوری جدید می‌آید و جوان‌های امروز به شکلی دائم در معرض تغییرات گسسته‌اند. یکی از بازتاب‌های عدم اطمینان، این است که غریزه توجه به بچه‌ها در مقیاس بزرگی خود را نشان می‌دهد. این روند یک کلان‌روند است. «تکنولوژی و کار در خانه» یکی دیگر از مواردی است که به توجه بیشتر والدین به بچه‌ها می‌انجامد. نتیجه تغییرات تکنولوژیک آن است که کار و تحصیل در خانه و تحصیل از راه دور مهیا می‌شود. والدین و بچه‌ها همکاری می‌کنند. قبل از تقسیم کار اجتماعی، خانواده همه‌کاره بود و از صفر تا صد همه‌چیز در خانواده انجام می‌شد؛ در نتیجه والدین درگیر بسیاری از کارها بودند؛ اما الان اوقات فراغت بیشتری دارند چون خیلی کارها، ولو بدجور، به بیرون از خانه محول شده است. حتی در جوامع پیشرفته هم آن جور که وبر مطرح می‌کند، خانه مسلوب‌الاختیار شده است. مدل توسعه، اجتماع‌مدار و محله‌ای نیست. سازمان برنامه برای جامعه برنامه‌ریزی می‌کند و نمی‌تواند. در چنین شرایطی والدین شروع می‌کنند به توجه بیشتر به فرزندان.

**این چند مورد در بخش تغییرات ساختاری بود. از منظر تغییرات گفتمانی این توجه زیاد والدین به فرزندان چگونه قابل توضیح است؟
تحصیلات بالا رفته و طبقات متوسط جدید و فرهنگی به وجود آمده است. البته این سؤال مطرح می‌شود که چگونه طبقه‌ای که به‌لحاظ اقتصادی متوسط نیست، طبقه متوسط فرهنگی محسوب می‌شود که این هم یکی از مواردی است که تنها در جامعه ایران دیده می‌شود. به نظرم حساسیت‌ها و توجه والدین تحصیل‌کرده و والدینی که تحصیل‌کرده نبودند، متفاوت است.

یک مطلب، سازوکار جبرانی برای پدرسالاری است. والدینی که پدرسالاری را مزمزه کرده و تجربه زیست ذیل آن داشته‌اند، به نوعی احساس می‌کنند پدر به آنها توجهی نمی‌کرده؛ بنابراین سازوکار جبرانی می‌تواند این باشد که فردی که در دوره نوجوانی‌اش احساس کمبود و عدم حمایت می‌کرده، اکنون به نوعی با توجه به فرزند، آن را جبران کند. گفتمان حقوق‌بشر نیز امروز یک مسئله است. امروزه می‌دانیم که انسان، حقوقی دارد. توجه به فرزند به‌عنوان یک انسان که حقوقی دارد، گفتمانی جدید است. اساسا کودک مفهوم جدیدی است. در گذشته طفل وجود داشته، صبیه وجود داشته اما کودک نه. مفهومی که پیاژه به آن اشاره می‌کند، با آن طفلی که در ٩سالگی مکلف و بالغ می‌شد، متفاوت است. رفتار با این کودک به معنای مدرن کلمه متفاوت است.

اینکه بچه‌ها نزد بزرگ‌ترها حرف نمی‌زنند، گفتمان پیشامدرنی است. در گفتمان مدرن اما والدین و بچه‌ها گفت‌وگو می‌کنند در نتیجه شیوه‌های تربیتی آمرانه و اقتدارگرایانه جای خود را به شیوه‌های تعاملی و اقناعی داده است. مورد بعدی، جهت‌گیری بلندمدت است. این به آن معناست که مردم یک فرهنگ یا جامعه چقدر حاضرند بابت چیزهایی که در آینده به دست می‌آورند، امروز از چیزهایی صرف‌نظر کنند.

این نشان می‌دهد که در مردم هر فرهنگ چقدر جهت‌گیری درازمدت وجود دارد. برای مثال درباره تحصیل، از ارزش حال درآمدها کاسته می‌شود ولی در آینده نیمرخ درآمدی و تحرک و تأثیرگذاری اجتماعی بیشتر می‌شود. وقتی جهت‌گیری درازمدت افزایش می‌یابد، نتیجه‌اش توجه بیشتر به بچه‌هاست. اینکه برای بچه‌ها هزینه کنیم تا درس بخوانند و آینده و اشتغال بهتری داشته باشند. 

**احتمالا اینکه در این جامعه از سالخوردگان حمایت نمی‌شود ممکن است یکی از جهت‌گیری‌های بلندمدت سرمایه‌گذاری روی فرزندان برای دوران کهولت باشد؟ اینکه افراد بچه‌دار شوند تا در دوران پیری حمایت فرزندان را داشته باشند؟
ممکن است. من نگاهی کلی به این موضوع دارم و در این مورد می‌توان با جزئیات صحبت کرد.
در ادامه تغییرات گفتمانی باید بگویم نیازهای فرامادی، عاملی است که به توجه زیاد به فرزندان منجر می‌شود. وقتی نیازهای معیشتی جای خود را به سبک زندگی و آزادی می‌دهد؛ یکی از پیامدهای آن هم توجه والدین به فرزندان است. مسئله مهم سیاست زندگی است.

روزبه‌روز در جامعه ما سیاست آزادی جای خود را به سیاست زندگی می‌دهد. وقتی در جامعه سبک زندگی و توجه به بدن و اوقات فراغت بیشتر می‌شود، به این معنی است که سیاست زندگی در پیش گرفته شده است. گفته می‌شود بگذار زندگی کنم و در شکل دیگر بگذار با بچه‌هایم زندگی کنم. این در خود، توجه به فرزندان را در پی دارد.

**شما در ابتدای بحث به منظر فلسفی نیز اشاره کردید. از منظر فلسفی چگونه می‌توان این توجه بیش‌ازحد به فرزندان را در دوره جدید توضیح داد؟
مسئله بزرگی که در این میان وجود دارد، مسئله پوچی است. مسئله تنهایی انسان امروز است. انسان روزبه‌روز احساس تنهایی بیشتری می‌کند. تن‌های تنها در جامعه دیده می‌شوند. یک‌جور سردی اجتماعی به وجود آمده است. شهروندان با هم غریبه‌اند و به هم توجهی ندارند. یک راه غلبه بر این پوچی، معنابخشیدن به زندگی است. فرزندآوری و توجه به فرزند یکی از دردسترس‌ترین و کم‌هزینه‌ترین راه‌های معنابخشیدن به زندگی در عین پوچی است.

وضعیت تراژیک بشر یکی دیگر از عواملی است که موجب توجه بیشتر به فرزندان شده است. انسان در یک وضع دراماتیک است. تراژدی جهان به علاوه خشونت، محیط‌ زیست، ریزگردها، کمبود آب، تمام‌شدن سوخت‌های فسیلی و فجایع طبیعی، غمخواری والدین به فرزندانی را برمی‌انگیزد که مسئولیت به اینجا آمدن آنها را بر گردن دارند.

ظاهرا درباره حیوانات نیز چنین غمخواری‌ای دیده می‌شود. این‌طور نیست؟ می‌خواهم بگویم برای مثال پیش‌تر در خانه ایرانی‌ها گربه زندگی می‌کرد اما احترامی به حیوان در کار نبود امروز اما از حیوان مراقبت می‌شود و کمتر آزاررساندن به حیوانات دیده می‌شود.
بله. درست است. یکی از لبه‌های غمخواری که به آن اشاره کردم، به بچه‌هاست. توجه به حیوانات قبلا به صورت کنونی نبوده است. پیش از این کسی گربه مریض را در خانه نگهداری نمی‌کرد. همین برانگیخته‌شدن حس غمخواری از مظاهر تمناهای اخلاقی دنیای مدرن است. من این بحث را که دنیا بی‌اخلاق می‌شود و انسان مدرن اخلاق را نمی‌فهمد قبول ندارم. 

واقعیت این است که انسان مدرن تقلاهای اخلاقی دارد که در گذشته نبوده است. در نتیجه امروز والدین به یک جهت اخلاقی‌تر و غمخوارتر دیده می‌شوند. یکی دیگر از مواردی که دراین‌میان وجود دارد این است که والدین امروز تکثر را درک کرده‌اند. فهمیده‌اند که دو فرزند می‌توانند کاملا متفاوت باشند. این روی رفتار با بچه‌ها تأثیر می‌گذارد که از کنترل به حمایت شیفت کنند.

**به ‌عنوان آخرین پرسش، اگر بخواهیم از منظر نسلی به توجه زیاد به فرزندان نگاهی داشته باشیم، این نگاه چگونه خواهد بود؟
در پاسخ به این پرسش باید بگویم که پنج نسل در جامعه ایران متناظر با نسل‌های جهانی وجود دارد. پنج نسلی که در دنیا شناسایی شده‌اند یکی نسل خاموش که کهنه سربازان‌اند. این نسل در دوره بحران اقتصادی آمریکا زندگی می‌کردند. دیگری نسل بومر، که زاد و ولد می‌کند و بعد از جنگ جهانی دوم و دوره رفاه اقتصادی زیست می‌کنند.

نسل ایکس که در دوره تحولات مهم جهانی مثل انقلاب و... از ١٩٦٥ تا ١٩٨٠ به دنیا آمده‌اند.
نسل وای (y) که از ١٩٨٠ تا ٢٠٠٠ متولد شده‌اند؛ نسلی که با ظهور کامپیوترهای پی‌سی و دهکده جهانی هم‌زمان بوده و نهایتا نسل «زد» یا نسل نت که امروز نوجوان‌اند. متناظر با اینها پنج نسل در جامعه ایران را شناسایی کرده‌ام: اولی نسل مشروطه که تا ١٣٢٠ متولد شده‌اند.

نسل بعدی که از ١٣٢٠ تا ١٣٤٠ به دنیا آمده‌اند؛ نسل ناسیونالیسم ایرانی هستند. سومی نسل دوره نوسازی است که از ١٣٤١ تا ١٣٥٩ متولد شده‌اند. نوسازی سریع نابرابر در این دوره رخ داده است.

نسل بعدی نسل انقلاب اسلامی است که از ١٣٦٠ تا ١٣٧٩ متولد شده‌اند. این نسل، نسلی است که اختلافات و قدرت و جنگ و اقتصاد کوپنی و اقتصاد پساکوپنی و اصلاحات... را تجربه کرده است و نسلی کم‌حوصله و خسته است. یک نسل پساانقلاب هم هست که بعد از ١٣٨٠ متولد شده که همان نسل «زد» است. در نسل نت و از منظر نسلی در واقع یک نوع شکاف و فاصله نسلی پیچیده به وجود آمده است.

والدین فعال از نسل نوسازی‌اند و میل به تغییر و تحرک و آرمان و اتوپیا و هوش هیجانی و... در آنها وجود داشت. تصور کنید نسلی با این حال‌وهوا اکنون با نسلی مواجه شده که تغییر پارادایمی در آنها وجود دارد. تجربه‌ها و پدیده‌ها عوض شده‌اند. در نتیجه به نظر می‌رسد یکی از پیامدهای بحث‌انگیزترشدن رابطه‌های نسلی، این است که نسل خسته و سرخورده می‌آید و امیال فروخورده خودش را چون در جامعه و در مقیاس بزرگ نتوانسته محقق کند، در یک مقیاس کوچک‌تر در خانواده دنبال می‌کند و این همان چیزی است که توجه بیشتر والدین به فرزندان را در خود دارد.

منبع: روزنامه شرق، 1395.10.23 
برچسب ها: جامعه‌شناس ، ازدواج
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر: