از اواخر دههی شصت و اوایل دههی هفتاد، چرخهای علوم اجتماعی در ایران که تا آن زمان به کندی حرکت میکرد، با بازگشایی بعضی از رشتهها هم چنین تاسیس شاخههای جدید، شتاب بیشتری پیدا کرد.
روزنامه اطلاعات در یادداشتی به قلم جلال الدین رفیع فر استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران، آورده است: از این زمان کار تالیف، ترجمه و تحقیق دراین رشته رنگ و بوی جدیدی به خود گرفت و شاهد افزایش تدریجی انتشارات دراین رشته بودهایم. با حیات دوباره این رشته در دههی هفتاد و راهاندازی مجدد کارشناسی و کارشناسی ارشد گرایش مردم شناسی و تاسیس رشتههای ارتباطات، برنامهریزی و توسعه روستایی که اخیرا به توسعه محلی تغییر نام داد و هم چنین راهاندازی زیر شاخههای تخصصی در رشته جامعهشناسی مثل مطالعات فرهنگی، جوانان، مطالعات زنان و... جذب هیات علمی در دانشگاهها(چه دولتی و چه غیر دولتی) نیز جمعیت دانشجویان این رشتهها رو به افزایش گذاشت. چندین دانشگاه و موسسه آموزشی در تهران و شهرستانها نیز این رشتهی از هر نظر موثر و پر بار را برای اولین بار تاسیس کردند.
موسسات و دانشگاههای غیرانتفاعی از دانشگاههای دولتی پیشی گرفتند و در بسیاری از شهرها حتی شهرهای دور افتاده به تصور این که این رشته و گرایشهای مختلف آن نیاز به سرمایهگذاری ندارد، به پذیرش دانشجو اقدام کردند. غافل از اینکه «علوم اجتماعی» یک حوزه کاملا تخصصی است و برای پیشبرد آن نیاز به متخصصین واجد شرایط است. در بسیاری از واحدهای دانشگاه آزاد در مناطق دور دست نیز بدون داشتن حتی یک متخصص در بعضی گرایشها ـ از جمله مردم شناسی ـ نه تنها مقطع کارشناسی بلکه کارشناسی ارشد هم راهاندازی شد! که هنوز هم یکی دو استاد در هفته به صورت پروازی به این شهرها میروند و یک تنه همه دروس را تدریس و همه پایاننامهها را با هر موضوعی، راهنمایی و مدرک صادر میکنند! در بعضی از دانشگاهها هم تعداد افراد غیر متخصص که درسهای کاملا تخصصی را تدریس میکنند کم نیست.
در ایران صرفنظر از پژوهشگران آماتور بسیار، پژوهشگرانی که به صورت روشمند و با بهرهگیری از روشهای علمی شناخته شده در حوزه علوم اجتماعی به کار تحقیق میپردازند بسیار کم شمار هستند. البته منظور از محققین آماتور آن دسته از محققینی است که با روشهای تحقیق علمی روز آشنایی لازم را ندارند و تنها از سر علاقه تحقیق میکنند و دادههای خود را به صورت غیرعلمی تجزیه و تحلیل کرده و به چاپ میرسانند. بنابراین آثارشان چندان قابل استناد نیست.
همچنین اساتید و محققان دیگری هم میشناسیم که بدون این که در این رشته تحصیل کرده باشند درباره گرایشهای مختلف آن که کاملا تخصصی هستند دست به قلم میشوند و مشاهدات خود را همراه تحلیلهای برخاسته از ذهن خود منتشرکرده و خود را هم متخصص معرفی میکنند. ولی وقتی از آنها دعوت میشود تا درآن حوزه درسی را تدریس کنند آن وقت است که اشکال کار، خود را نشان میدهد. در بین بعضی از آنها کسانی هستند که با شگردهایی جایزههای آن چنانی را هم توانستهاند به نام خود کنند! ولی از تدریس یک درس دو واحدی در حوزهای که ادعای متخصص بودن آن را دارند عاجزند. امروزه متاسفانه موضوع تخصص در ایران تبدیل به موضوعی ثانویه شده، که این خود خطر بزرگی است و میتواند به ذات علم و دانشگاه لطمه جدی وارد کند. در عین حال پوشش ظاهری رشد علمی به طرز مصنوعی بالا رفته و مجلات علمی ـ پژوهشی بشدت افزایش یافته است. دو علت اصلی را میتوان منشاء این حرکت به ظاهر موفق در نظر گرفت:
1) بالا بردن آمار چاپ مقالات علمی که برای منزلت اجتماعی جامعه علمی کشور و بالا بردن رتبه علمی دانشگاهها در جهان حیاتی است 2) مقررات ترفیعات دانشگاهی که اعضای هیات علمی را موظف میکند برای ترفیع حتما چندین مقاله داخلی و خارجی و کتاب داشته باشند. این دوعامل در حقیقت لازم و ملزوم یکدیگرند واگر یکی نباشد دیگری هم نخواهد بود. لذا نیاز به چاپ مقاله و کتاب بیش ازهرزمان دیگری برای «اهداف فوق» رو به افزایش است. به همین دلیل کسانی که توانایی لازم و کافی برای انجام این کار را ندارند برای بقاء حیات شغلی خود دست به دامن افراد یا موسساتی که این کار را انجام میدهند میشوند و حاضرند هزینههای بالایی هم برای رسیدن به این مقصود پرداخت کنند.
از طرف دیگر دانشگاهها هم به ازای هر مقاله یا کتاب چاپ شده امتیازی(گرنت) در نظر میگیرند و بابت هر امتیاز هم مبلغی بابت کار انجام شده و هزینههای چاپ به نویسنده پرداخت میکنند! برای چاپ مقالات خارجی( I.S.I) هم همین روال طی میشود، فقط امتیازش بیشتر است و در نتیجه مبلغش هم بیشتر خواهد شد. موسسات بینالمللی زیادی هم هستند که پس از دریافت وجه قابل توجه به صورت تضمینی این نوع سفارشات را قبول کرده و مقاله یا کتاب به اسم افراد درخواست کننده به چاپ میرسانند و افراد هم با همین مقالات و کتب با امتیاز بالا و در کمترین زمان ممکن نه تنها ارتقاء مییابند بلکه به دلیل داشتن امتیاز بالا وجه قابل توجهی هم بابت تلاشی که کرده اند! به نام جایزه و یا «گرنت» دریافت میکنند. متاسفانه عدم توجه به این اتفاقات ناخوشایند باعث شده که محققین و متخصصین واقعی که با اصول و روشهای علمی و با اهتمام به اخلاق علمی خود کار میکنند همیشه در انتهای صف باشند و چیزی جز دلسردی عایدشان نشود.!
پس قبل ازهرچیز بایستی برای دستیابی به یک تولید علمی واقعی و با ارزش و قابل استفاده و نه کارهای «علمی نمایشی» که با بودجههای سنگین دولتی و غیر دولتی به وفور تولید میشوند و هیچ اثری از آنها در جامعه نه دیده و نه حس میشود وتنها کارکردشان بالا بردن آمار «کارهای تحقیقاتی» است، یکبار دیگر قوانین و آئیننامهها را بازبینی کنیم و ممیزیها را براساس کیفیت و نه کمیت ارزشگذاری کنیم. بدیهی است کسانی که سالی چند کتاب و چندین مقاله علمی- پژوهشی وi.s.i و... آن هم در حوزه علوم انسانی و اجتماعی که از پیچیدهترین شاخههای علمی بشمار میرود منتشرمی کنند، توجه شود! گاهی مشاهده شده که افرادی که تعدادشان هم کم نیست یک تنه درباره حوزههای مختلف علوم اجتماعی درطول یک سال چندین مقاله و کتاب منتشر میکنند و در کنار آن به عنوان محقق طرحهای چند صد میلیونی را مدیریت و اجرا میکنند! مسلما این نوع پژوهشها و تالیفات و مقالات نه تنها نمیتوانند جدی تلقی شوند، بلکه به حیثیت جامعه علمی کشور لطمه وارد میکنند.
بنابراین لازم است هرچه سریعتر با تولید این نوع «تحقیقات و تالیفات» برخورد جدی شود و مجموعههایی که مسئول انجام ممیزیها هستند بر طبق اصول شناخته شده و نه سلیقهای سروسامان داده شوند تا امکان هر گونه دخالت غرض ورزانه و سفارش شده در آنها به صفر برسد. فقط از این طریق است که نه تنها حرمت علم و جامعه علمی حفظ میشود بلکه فرهنگ تشویق به انجام کارهای پژوهشی و علمی گسترش پیدا میکند. در این راستا گسترش کمی دانشگاهها( حدود 2800 دانشگاه و موسسات آموزش عالی در حال حاضر در کشور وجود دارد که از تعداد دانشگاههای چین بیشتر است) نظام دانشگاهی کشور مدتهاست به سمت توسعه کمی با کیفیت متوسط و پائین حرکت کرده است.
کسانی که میگویند گسترش کمی مصداق توسعه واقعی است سخت در اشتباهند، این همه فارغ التحصیل با کیفیت متوسط و پائین، چه مشکلی از جامعه را حل کردهاند که ما همچنان به این سیاست غلط ادامه میدهیم؟! این همه مراکز آموزشی مشغول به کار، به غیر از اینکه وقت تعدادی داوطلب را پرکرده نفع دیگری برای جامعه داشته است؟ ما هنوز با تعداد قابل توجه مهندس فارغالتحصیل از همه نوع هنوز قادر به برطرف کردن نیازهای صنعتی کشور بدون کمک خارجی نیستیم و در بسیاری از موارد همچنان در مرحله مونتاژ درجا میزنیم. آیا دلیل آن، ضعف درکیفیت تولیدات دانشگاهی ما نیست؟ بدیهی است که تولیدات دانشگاهی با کیفیت خوب و بالا هم وجود دارد ولی به تعداد محدود که بسیاری از آنها به دلیل شرایط کاری نا مساعد و دستمزدهای نامتعارف مجبور به ترک کشور میشوند و ترجیح میدهند دانش خود را به خارج ازکشور منتقل کرده و در آنجا مورد استفاده قرار دهند آمارهای مهاجرت فارغالتحصیلان دانشگاه شریف، دانشگاه تهران و بعضی دیگر بخوبی مؤید چنین نظری است که جای تاسف بسیار دارد.
اگر بخواهیم این را هم نتیجه کمبود بودجه و مشکلات مالی بدانیم نهایت بیانصافی است، زیرا تعداد کشورهایی که در همین قاره منابع و درآمد بسیار کمتری از ما دارند، پیشرفتهای صنعتیشان زبانزد است و توانستهاند در حوزههای مختلف صنعتی بازار جهانی را تحت تاثیر قرار دهند. باید بپذیریم که از زمانی که دانشگاههای ما به طرف خودکفایی اقتصادی سوق داده شدند و همچنین تعداد دانشگاهها و موسسات آموزشی با کیفیت غیر استاندارد درسراسر کشور روبه افزایش بیرویه گذاشتند این مشکل حادتر شد. نیروهای جوان با استعداد که میتوانستند در بخشهای مختلف فعال و مثمرثمر باشند به فارغالتحصیلان مدرک به دست بیکار تبدیل شدند! و برای فرار از بیکاری به شغلهایی که ربطی به مدرکشان نداشت روی آوردند.( راننده آژانس، کارگر ساختمان، منشیگری، دلالی، خوانندگی و... یا شغلهای کاذب و گاهی هم ممنوعه) و یا در نهایت به فکر مهاجرت افتادند و اگر هیچ کدام نشد به یک عنصر ناراضی و افسرده تبدیل شده که گاهی هم به راههای فساد و آوارگی کشیده میشوند.... متاسفانه تعداد این افراد نه تنها کم نیست بلکه به شدت رو به افزایش است. بدیهی است که با این سیاست هم علم و هم مدرک بیارزش میشود و هم معضلات اجتماعی جدیدی در جامعه به وجود میآیند.
وضعیتی که میتواند جامعه را با بحرانهای جدی روبرو کند. نشانههای شدت چنین بحرانهایی را میتوان در حال حاضر در سطوح مختلف به روشنی مشاهده کرد. افزایش بیکاری، اعتیاد، بدبینی، افسردگی، بی اعتمادی، بی تفاوتی، بی اخلاقی، زیر پا گذاشتن ارزشهای فرهنگی، خشونت و...که درجامعه بسرعت رو به افزایش است، آیا نشانههای تشدید چنین بحرانی نیست؟
بنابراین وقت آن رسیده تا اهداف و سیاستهای دانشگاهها چه دولتی و چه غیر دولتی یک بار دیگر مورد باز بینی قرار گیرد و در باز بینی جدید اکثررشتههایی که از فقر هیات علمی متخصص رنج میبرند و هم چنین بازار کارکمتری دارند از اولویت خارج شده و توجه به توسعهی کیفی معطوف شود. به نظر میرسد یکی از راه حلها دور کردن فضاهای آموزشی کشوراز تشکیلات سیاسی موجود باشد. در حال حاضر با اینکه طبق شواهد سعی براین است تا ارزشهای علمی و اخلاقی در دانشگاهها و مراکز آموزشی بیش از پیش مد نظر قرار گیرد، ولی هنوز راه برای انجام چنین کاری کاملا باز نشده و پیچ وخمهایی وجود دارد که حرکت را کند کرده است، مگر در موارد خاص! بنابراین یک مدیریت جدید با بینش واقعا دانشگاهی و به دور از هرگونه تنش و فشار سیاسی و متعاقب آن یک برنامه ریزی منطبق با ارزشهای صرفا علمی، میتواند مشکلات موجود در آموزش عالی را کاهش دهد.
بنابراین بایستی در شیوه مدیریت آموزش عالی تجدید نظرو برای انتخاب مدیرانی که توانایی حل چنین بحرانی را داشته باشند تلاش شود. فراموش نکنیم که منش، تجربه، دانش و اخلاق شاخصهای اصلی برای انتخاب یک مدیر شایسته است. از طرف دیگر انتخابات و رای گیری هم در سطح مدیران به هیچ وجه راه مناسبی برای رسیدن به چنین منظوری نخواهد بود. لابی گری، روابط، بده بستان و... ابزارهای قوی هستند که روش به ظاهر مورد قبول انتخابات را در سطوح پائین مدیریتی بی اثر کرده و عملا راه ورود شایسته سالاری را میبندند.
حتی انتخابات در واحدهای زیر مجموعهی این نوع موسسات راه حل مطلوب را به دست نمیدهد. جوانگرایی هم که این روزها بسیار توصیه میشود راه حل مناسب برای حل مشکلات در جوامع علمی ـ تخصصی نیست، زیرا مدیری که فاقد تجربه کافی باشد هر چقدر هم پر جنب و جوش و فعال باشد در چنین محیطی راه به جایی نخواهد برد! بنابراین بایستی سیاستی اتخاذ شودکه راه برای ورود افراد شایسته از هرنظر به عرصه مدیریت بیش از پیش هموار شود که این شاید یکی از راهکارهای موثر برای حل این بحران و جلوگیری از بروز بحرانهای جدید خواهد بود.
*منبع:روزنامه اطلاعات،1396،7،19